جمعه، دی ۱۹

بحث انتخابات

با خواندن برخي ديدگاه‌هاي مختلف در مورد انتخابات، بنظرم آمد؛ بايد براي دغدغه‌هاي چند ماه اخير خود پاسخ‌هايي حداقلي يافته باشم، تا بتوانم امروز نظري بدهم. بحث‌هاي كلي را ديگران گفته‌اند و همه مي‌دانيم، اما من چند نكته را كه بنظرم حائز اهميت بودند بيان مي‌كنم:

يك: رأي دادن و ندادن به شرطي كه از آراء عمومي اطلاع داشته باشيم براي راحت‌تر شدن اين تصميم فوق العاده مهم است. يعني اگر من بدانم كه حد اكثر بيست درصد مردم در انتخابات شركت مي‌كنند، يقينا در انتخابات شركت نمي‌كنم. اما اگر قرار باشد طبق معمول سنوات گذشته، جمعيتي بالاي 50 درصد شركت كنند، ديگر شركت نكردن جاي ترديد جدي دارد. چون نه ما (كه تمام جد و جهدمان براي نامشروع كردن حكوت است) به هدف‌مان مي‌رسيم، و نه آنهائي كه به دنبال اصلاحات هستند. تنها كامياب اين انتخابات همانا حكومت است و تنها ثمره، استحكام قدرت محافظه‌كاران. شايد برخي با برخورد احساسي بگويند؛ گور پدرشان! اما بايد بدانيم كه چه حاصلي داريم؟

دوم: انتخابات تنها يك ابزار است، هدف نيست. بايد ببينيم با اين ابزار به كجا مي‌خواهيم برسيم؛ اهداف سياسي، اقتصادي، اجتماعي، يا نه، اساسا به دنبال دموكراسي هستيم. انتخاب يك حزب با برنامه‌هاي سياسي مشخص كاري‌ست كه بايد هر فرد بنا به وضعيت اجتماعي و سليقه‌اش انجام دهد، اما دموكراسي، با يك انتخابات و چند دهه به دست نمي‌آيد.

سوم: از قدرت‌هاي خارجي نمي‌توان غافل بود؛ آمريكا و اروپا. بايد بدانيم پس از حالت‌هاي مختلف نتيجه‌ي انتخابات، آمريكا و اروپا چه سياستي را اتخاذ مي‌كنند. فرض بگيريد كه پس از تحريم انتخابات، آمريكا وارد يك گفت‌وگوي پشت پرده شد، و يا سياست گفت‌وگو با مردم را پيش گرفت و بهانه‌هاي حمله به ايران را افزايش داد تا نتيجه‌ي نهائي سياست‌اش را پس از انتخابات رياست جمهوري ببنيد. و يا اينكه شركت در انتخابات موجب افزايش افتخارات نظام شود، و آمريكا هم روند فشار بر ايران را متوقف كند يا كاهش دهد. آنوقت علي مي‌ماند و حوضش!

چهارم: اهميت اين انتخابات براي چيست؟ رشد فكري و فرهنگي و آگاهي‌هاي مردم از وضعيت سياسي و اجتماعي، و همچنين ارتقا سطح آگاهي مردم از موقعيت جهاني ايران، يا نه، اين يك هوس زودگذر ديگر است، همچون هوس انقلاب و صدور آن؟! اين مسئله مهم است؛ چرا حساسيت اين انتخابات فوق تصور شده؟ براي اين مسئله يا بايد دلايل فرهنگي ذكر كرد، يا دلايل سياسي. (در غير اين صورت آنارشيسم روحيه‌ي غالب مردم ايران است!) در مورد دلايل فرهنگي كه ريشه در تغيير نگاه مردم به سياست و قانون و زنده‌گي و كار اجتماعي در همين دو دهه است شكي نيست، اما دلايل سياسي هم حائز اهميت هستند، و در واقع همين باعث شده كه دلايل فرهنگي مهم و موثر باشند. بايد اين دلايل سياسي را هم شناخت؛ سيطره‌ي آمريكا بر شرق و غرب ايران، شكست اصلاحات سياسي، بحران ايدئولوژي نظام و عدم وجود رهبري قوي، مشكلات حاد اقتصادي و رشد فزاينده جمعيت شهري، و ... همه‌ي اين‌ها وقتي اهميت دو چندان مي‌يابند كه بدانيم انتخابات رياست جمهوري‌ي آينده مي‌تواند حكم يك رفراندوم را براي مردم داشته باشد، و در واقع اين انتخابات زمينه‌اي براي برگزاري يك رفراندوم در قالب انتخابات رياست جمهوري است. مهره‌هائي كه در انتخابات رياست جمهوري شركت داده مي‌شوند، به معناي واقعي كلمه مهره هستند، نه چيزي بيشتر. اما در انتخابات مجلس، تنوع انتخاب آنچنان هست كه نتوان نام رفراندوم را بر آن نهاد.

پنجم: نه من و نه هيچ‌يك از وبلاگ‌نويساني كه در اين‌باره نظر داده‌اند و مي‌دهند، در حال سخنراني در يك همايش حزب سياسي نيستيم! اما همه بايد استراتژي خود را براي اين مورد خاص روشن كنيم. مثلا من شخصا معتقدم با نظام فعلي‌ي ايران هرگونه حركت اصلاحي محكوم به شكست است، گرچه اين تلاش‌ها را قابل تقدير و وطن‌پرستانه و حتي مفيد مي‌دانم. يعني فقط اين اصلاح‌طلبان و منتقدان‌شان نيستند كه قافيه‌ي اصلاحات را باخته‌اند و كارشان ايراد داشته، بلكه اساسا در اين حكومت حرف از اصلاحات سياسي بيهوده است. (اينكه قضاوت در مورد اصلاح طلبان را با منتقدان‌شان ــ خارجي يا داخلي ــ يكي كردم، بخاطر اين است كه آنها اگر منتقدان خوبي داشتند، حتما مفيدتر از اين عمل مي‌كردند!) از طرفي هم معتقدم؛ بجز از طريق قدرت خارجي و نيروي مسلح نمي‌توان حكومت را سرنگون كرد. يعني با رفراندوم، تحريم، انقلاب مردمي يا حتي ساتياگراهاي گاندي نيست! يعني چنين عزمي وجود ندارد. اما در مورد اشغال نظامي هم دغدغه‌هاي خاص خودش وجود دارد و نمي‌توان به آن اميد كامل بست. در اين زمينه نظرات مختلفي وجود، و همه‌ي اين‌ها در اتخاذ تصميم نهائي مؤثر است. مثلا ممكن است شما به حركت ناچار اصلاحي در همين شرايط موجود معتقد باشيد، و براي اين بينش‌تان هم دلايلي بياوريد كه شايد قابل پذيرش باشند.

به اعتقاد شخصي‌ي من: اين انتخابات هر نتيجه‌اي كه داشته باشد براي منافع بلند مدت مردم ايران در جهت پيشرفت دموكراسي مفيد خواهد بود، و فقط بايد تصميمي گرفت كه جلوي ضررهاي ديگر را گرفت، وگرنه منافع يكساني را با دادن يا ندادن رأي كسب خواهيم كرد. من تصور مي‌كنم رأي دادن به پائين‌ترين سطح توقعات، مي‌تواند كمترين ضرر را داشته باشد تا تحريم هشدار دهنده، كه مي‌تواند حاكميت را به سرافت چاره‌انديشي و حذف كلي‌ي رأي مردم از سياست‌هاي نظام وادار كند. بنظر مي‌آيد كه باز هم شائبه انتخاب ميان بد و بدتر وجود دارد، و اين نوع انتخاب ــ اخيرا ــ يك حس منفي را برمي‌انگيزد، اما بايد احساسات را تنها براي پيشبرد تدابير معقول و منطقي هزينه كرد، در غير اين‌صورت اسيرش خواهيم شد. (كاري كه فقط به زبان ساده است!)

پيوست: امروز متوجه شدم كه بايد متذكر شوم؛ اين انتخاب حداقل‌ها هم براي خودش ظرفيتي دارد و در هر شرايط و به هر صورت ممكن نيست. بعد هم؛ من به انتخابات بصورت يك قضيه‌ي صرفا سياسي نگاه مي‌كنم. با حرف‌هاي فلسفي و روشنفكرانه‌ي بي‌بو و خاصيت فقط احساسات را تحريك مي‌كنيم و خودمان را فريب مي‌دهيم. اميدوارم من اين كار نكرده باشم!

نظرات ديگران:
پاگنده1 و 2
اميد ميلاني
يزدانيان
سپهر
شبح

هیچ نظری موجود نیست: