یکشنبه، آبان ۱۶

آیت الله همگان

 گفتم کمرم یک ساله درد می‌کند. دکتر گفت چرا زودتر نیامدی؟ گفتم بخاطر اعتقادات مذهبی! 😇😎 خندید و گفت به قیافه‌ات نمیاد! گفتم نه ولی بهانه‌ی همگان‌پسندی نیست آیا؟!


پرسید واکسن زدی؟ گفتم نه - پرسید چرا؟ - گفتم چون تنها عذری که همگان حتی دولت‌های لائیک در دنیا برای انصراف از واکسن می‌پذیرند، همانا اعتقادات مذهبی است! انگار دانشمندان و دولت‌ها یک اعتقاد تازه ساخته‌اند برای تسلط بر مغز مردم، نه یک واکسن پزشکی برای تندرستی بدن مردم. ⁧

 #آیت_الله_همگان⁩

انتخاب میان سینوفارم یا فایزر

 سه تا انتخاب دارید. شما! رستوران شماره یک یا دو یا گرسنگی. رستوران شماره یک ناشناس و تازه‌کار است و در گوگل فیدبک‌های خیلی خوبی دارد. تنها ده تا فیدبک ولی همگی خیلی خوب. رستوران دومی بسیار معروف است. هزاران هزار فیدبک دارد. همه جا ازش حرف میزنند. فیدبک‌های خوب بیشتر است اما بدها خیلی جدی هستند و با سند و مدرک. خب اگر بررسی کنی فیدبک رستوران شماره یک از سوی کارمندان و آدم‌های خودش است. و باز هم اگر خوب بررسی کنی فیدبک‌های بد رستوران دومی همگی خیلی زود سر به نیست شده‌اند. 


آدم‌هایی که گمان می‌کنند کار ساده‌ای است و می‌دانند که چه می‌خواهند، می‌روند رستوران شماره یک. یقین. آنهایی که کارشان را سخت می‌دانند و مطمئن نیستند می‌روند رستوران دومی. تسلیم. و آنها که میدانند نه خودشان و نه دیگران چیزی نمیدانند، می‌روند گرسنگی بکشند. زندگی.

دوشنبه، تیر ۷

ایرانی بودن یعنی چه؟

 ایرانی بودن (همچون آلمانی یا انگلیسی یا آمریکایی)، شدنی است نه ژنتیکی. ربطی به ژن یا پاسپورت و اقامت کسی ندارد. در هر جای دنیا وقتی کسی بهترین‌ها را برای کشورش می‌خواهد، و برایش تلاش می‌کند، اهل همان کشور و ملیت است. این را در همان انگلیس و آلمان و آمریکا هم می‌یابید. برای فهم درست ملیت باید مقایسه کرد با عدم ملیت. گلوبالیست‌ها اهل هیچ کشوری نیستند. آنها تنها تلاش می‌کنند به سلطه جهانی بیش از پیش سرمایه‌داران و بردگی بیش از پیش مردم همه‌ی دنیا در خدمت خدای گلوبالیسم کمک کنند. روش آنها ادامه همان ادیان و خدایان آسمانی است که مردود می‌دانند البته. گرچه از همان ساختار فکری الهی بهره برده‌اند اما خدای‌شان زمینی است. نتیجه کار آنها نیز همان بردگی را در پی دارد و تلاش‌شان ایجاد همان امت واحده است. اما در خدمت یک ایدیولوژی زمینی. آنها عدالت و برابری و رفع تبعیض را بوسیله سلطه جهانی یک خدای دانشمند حاکم می‌کنند. گیرم نامش حزب کمونیست باشد یا چشم سوم گلوبالیسم! تفاوتی ندارد. گلوبالیسم چشم بردگانش را با پر کردن از نیازهای بیولوژیکی کور می‌کند؛ خواب آسوده، سرگرمی های سکسی، خوراک‌های متنوع و هوای تازه. برای برخی که کمی بیشتر می‌پرسند، آنها را سرگرم احساس عدم امنیت می‌کنند. امنیت تن، شغل، مالی و غیره. به همین ترتیب در هر مرحله تلاش می‌کنند مردم دنیا را از خلاقیت و شکوفایی و آزادی تفکر دور نگه دارند تا بسادگی بتوانند به جای‌شان فکر کنند. به این کار می‌گویند manipulation یا دستکاری ذهن، در سطح همه دنیا. نتیجه آن می‌شود حاکمیت یک انجمن عاقل و همه‌چیز فهم بر همه دنیا. این همان ایدیولوژی برده‌گیری یونان باستان و امپراتوری‌های روم و واتیکان و مغولی (اسلامی) و غیره است که همه از آنها برائت می‌جویند!


کمونیسم و سوسیالیسم و ایسم‌های دیگر هم همان مدینه فاضله‌ای را دارند که گلوبالیسم ادعا می‌کند، و پیش از آنها هم دیگران در آسمان می‌گشتند. البته تجربه ثابت کرده برای رسیدن به مدینه فاضله‌شان از هر جنایتی فروگذاری نمی‌کنند. آن جنگ‌هایی که تظاهر به بیزاری می‌کنند، و ادعا می‌کنند بخاطر مرزها و ملیت‌ها و تفاوت فرهنگ و تمدن و نژادپرستی بوده، همگی ناشی از همین ایدیولوژی‌های زمینی و آسمانی تبعیض‌آمیز بودند‌ و گلوبالیسم هم در ادامه همان است. گلوبالیسم بدون نام بردن از آن ایسم‌ها و مطابق روش‌های آزموده گلوبالیستی تلاش می‌کند به دنیا بقبولاند که مثلاً هیتلر یک نژادپرست بود و ریشه جنگ جهانی از نژادپرستی است. اما دروغ است‌. هیتلر یک سوسیالیست بود که از افسانه‌های باستانی آریایی‌ها در خدمت اهداف ایدیولوژیک خود سوءاستفاده کرد‌، نه یک نژادپرست آریایی. او تنها برای اینکه از نادانی و گمراهی مردم سوءاستفاده کند تا به قدرت برسد از نمادهای باستانی سوءاستفاده کرد. او همان قدرت جهانی را می‌خواست که ایسم‌های دیگر می‌خواهند. روش گلوبالیسم با هیتلر هیچ تفاوتی ندارد. گلوبالیسم هم همچون دیگر ایسم‌ها با عبارت‌های زیبای عدالت‌طلبانه و بزرگنمایی ویژگی‌های تاریخی اما نامربوط، بدون تفسیر درست وقایع تاریخی در کانتکس خودشان، می‌خواهد همه دنیا را با تهمت تبعیض‌نژادی سرزنش کند، و البته پایان کار این ایسم‌ها همه یک چیز است. با شعار یکسان‌سازی همه دنیا و رفع تبعیض و عدالت جهانی و برداشتن مرزها و خیال خام دهکده جهانی، جنگ‌افروزی می‌کند و آنرا به گردن دیگر خدایان می‌اندازد تنها با انگیزه اینکه خدای خود را جا بزند. چقدر شبیه به داستان بت‌شکنی ابراهیم است. البته تجربه دیگر ایدیولوژی‌های زمینی و آسمانی ثابت کرده که با تکرار مداوم این توهم‌های اهریمنی در همه رسانه‌های جهان، از هالیوود گرفته تا سی‌ان‌ان و غیره، توانایی انجام آنرا دارند!


اکنون که دانستم «ملیت چه چیزی نیست»، می‌توانم بگویم ایرانی بودن چیست؟ ایرانی بودن همان فرهنگی است که در طی دوران پیش از سلطه اندیشه‌های اهریمنی همه تلاشش برای گسترش آزادی همه ملت‌ها بود. ایرانی یعنی زرتشت که هنجار هستی را راه پاینده زندگی می‌دانست و نامش اَشا بود. اَشا یعنی راستی و درستی، مهر و فروتنی، سرافرازی و دلاوری. او بالندگی ایران را در گرو احترام به همه ملت‌ها با هر اعتقاد و مسلکی می‌دید. گرچه در اوستا بهترین‌ها را برای ایران می‌خواهد اما هرگز در این راه، ملت‌های دیگر را کوچک نمی‌شمارد و آنها را لایق بردگی یا بربریت نمی‌داند، آنچنان که همه فرهنگ‌ها و تمدن‌های اروپایی از یونان و مصر باستان اینگونه بودند. ایرانی بودن یعنی خردمندی و پایداری بر ارزش‌های ایران باستان که زندگی را از طبیعت آموخته بودند‌ و به دیگران نیز از هر ملتی یاد می‌دادند. و ردپای این رفتار خود را در موزه‌های جهان به جا گذاشته‌اند گرچه آن کشورها امروز دریغ می‌کنند از گفتنش. ایرانی یعنی دنیا را با خرد نیک اندیش خویش بسازی نه با توهم‌های آسمانی و الهی. سرتاسر مانتره‌های زرتشت در ستایش از اَشا و پرستش طبیعت است. پرستش به معنای پرستاری و دلبستگی و برافراشتن و بهبود و پیراستن آلودگی‌ها، نه بندگی و بردگی. ایرانیان باستان، همانا دلیری و پایداری و نیرومندی را از شیرها آموختند، وفاداری و استقامت و هوشمندی را از سگ‌ها آموختند و حتی نامش بر خود نهادند (سکه‌ها یا همان ساکسون‌ها)، و پاکی و بخشندگی و خردمندی جهان‌شمول را از خورشید به یاد دارند. ایرانی بودن یعنی دشمنی با بردگی و سرسپردگی. ایرانی بودن یعنی چنان سربلند باشی که با خدایان به ستیز برخیزی. ایرانی بودن یعنی یاد گرفتن از پادشاهان دلیری که جان خود و حتی آبروی شخصی و خانوادگی خود را در تاریخ برای بهبود ایران تا ابد فدا می‌کردند و بدنبال منافعی برای خود یا دوره خود نبوده‌اند. ایرانی بودن یعنی تلاش برای بهبود شرایط ایران، نه خود و خانواده و صنف و طبقه اجتماعی و مردمانی که امروز در این مرز زندگی می‌کنند. ما می‌میریم و ایران زنده می‌ماند.


نمونه همین هم برای آلمانی بودن و انگلیسی و دیگر ملت‌ها دارند همه. حال شما اگر بگویید: نه، این که ایرانی بودن نیست! خب بحث شناختی و تاریخی است و شاید سرانجامی نداشته باشد، با توجه به اینهمه دروغ های تاریخی و تفسیرهای نادرست که از جانب فاتحان ایران (رومی تازی مغولی انگلیسی روسی) باقی مانده. نیاز به نگاه پرسشگرانه در مطالعه تاریخ دارید اگر در توان‌تان باشد. اما از سوی دیگر؛ شاید بگویید: اینها اصلاً چیز بدی هستند! خب پس شما بگویید: چگونه ایرانی باید بود که خوب باشد؟ یا هر کجایی که شما می‌گویید! ولی نمی‌شود همه تاریخ و فرهنگ گوناگون دنیا را با توهم پیدایش یک ملت واحده براساس ایدیولوژی زمینی ویران‌گر گلوبالیسم یا توهم آسمانی دیگری نابود کرد. اگر هم بشود، منطقی است که از شاخ بازار ملیت در دنیا آغاز کنید! بنابراین از همه منتقدان فارسی‌زبان ایران و ایران‌پرستی در هر کجای دنیا، خواهش می‌کنم از این پیکر نحیف «ایرانی بودن»، افتاده بر کف پای جمهوری اسلامی بگذرید. زیرا که هرگز نمی‌تواند مزاحم اهداف رفیع شما شود. و به بجای آن به هویت ملی انگلیسی‌ها بپردازید که همه جا هم قدرت دارند فلذا دم دست عزیزان است! با سپاس از مرحمت عالی همه گلوبالیست‌های خردمند!

پنجشنبه، بهمن ۲۳

توهم توطئه

 چه اهمیتی دارد که توطئه‌گر کیست؟ مهم آن است که بدانیم چه توطئه‌ای در جریان است. و راهش هم گشتن به دنبال توطئه و توطئه‌گر نیست.


من نمی‌گویم توطئه‌ای برای نابودی ایران وجود نداشته، ولی نمی‌خواهم نماد دوست و دشمن را براساس توطئه و توطئه‌گر بسازم. چرا که تئوری‌های توطئه بسیار گوناگون هستند و بدون نتیجه؛ در پایان راه گزینش‌های انواع تئوری‌های توطئه، اسیر توهم توطئه خواهیم شد، و این همان چیزی است که توطئه‌گران در برنامه‌شان پیش‌بینی کرده‌اند. همیشه توطئه‌گر بر نادانی سوژه خود تمرکز می‌کند، و توهم توطئه نیز یکی از مهم‌ترین ابزارهای نادان نگه داشتن او است. بنابراین بازگشت به دانش و مستندات، بهترین راه چاره است، و از همین راه می‌توان دست توطئه‌گر را خواند، بدون آنکه بدانیم که او کیست!


باید دانست که یک توطئه‌ی لو رفته هرگز پیروز نشده است، و اگر پیروز شده هرگز لو نرفته بوده.


جمعه، بهمن ۱۰

تاریخ نسل‌کشی یا جنگ؟!

 اسلام در ایران نه با آغوش باز پذیرفته شد، و نه حتی با جنگ و غلبه تازیان. جایی می‌شود از جنگ گفت که سربازان مسلح و ارتش در دو سوی آن باشند. اما در آنچه بعنوان تاریخ پیروزی‌های تازیان در ایران گفته شده، و همه را به حساب پشتیبانی الله در برابر ناحق بودن دین ایرانی‌ها گذاشته‌اند، یا غرور و تکبر پادشاهان ایران، هیچ نشانه‌ای از نبرد و تاکتیک‌های جنگی، مشابه آنچه در جنگ های ایران و روم گفته شده وجود ندارد.


می‌دانیم که ایران در جنگ با روم شکست خورده بود ولی رومیان نیز آن‌چنان آسیب دیده بودند که توان یورش آوردن به ایران را نداشتند. از سوی دیگر شیوع بیماری همه‌گیر در ایران و روم همه توان مردمی و جنگی آنها را نابود کرده بود. و تازیان که در خدمت ارتش روم بودند آشکارا برای دزدی و غارت به ایران یورش می‌بردند و هر آنچه بود را نابود می‌کردند، همان‌طور که پیشتر هم کرده بودند، و همچنان که صده‌های بعد هم از سوی اقوام ترک و مغول تکرار شد. آنچه تاریخ اسلام در این‌باره گفته دقیقا یک نسل‌کشی مردم بی‌دفاع و غیرمسلح ایرانی را نشان می‌دهد که با ابزارهای ابتدایی در برابر یورش تازی مقاومت می‌کرده‌اند و سرافرازانه کشته می‌شدند. 


۱- عبدالحسین زرین کوب در کتاب دو قرن سکوت می نویسد: “فاتحان، گریختگان را پی گرفتند؛ کشتار بی‌شمار و تاراج گیری به اندازه‌ای بود که تنها سیصد هزار زن و دختر به بند کشیده شدند. شست هزار تن از آنان به همراه نهصد بار شتری زر و سیم بابت خمس به دارالخلافه فرستاده شدند و در بازارهای برده فروشی اسلامی به فروش رسیدند؛ با زنان در بند به نوبت همخوابه شدند و فرزندان پدر ناشناخته‌ی بسیار بر جای نهادند.”


۲- “پس از تسلط اعراب درحمله به سیستان؛ مردم مقاومت بسیار و اعراب مسلمان خشونت بسیار کردند، به طوری که ربیع ابن زیاد (سردار تازی) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد تا سدی بساختند از آن کشتگان (یعنی اجساد کشته شدگان را روی هم انباشتند). و هم از آن کشتگان تکیه گاهها ساختند و ربیع ابن زیاد بر شد و بر آن نشست و قرار شد که هر سال از سیستان هزار هزار (یک میلیون) درهم به امیر المومنین دهند با هزار غلام بچه و کنیز. ”یادمان نرود که تازیان از همان آغاز به زور اسلام آوردن، بچه باز بودند و همیشه جزء غنیمت ها طلب پسرهای زیبا می کردند. (کتاب تاریخ سیستان صفحه ۳۷، ۸۰ – کتاب تاریخ کامل جلد۱ صفحه ۳۰۷)


۳ – “در حمله اعراب به ری مردم شهر پایداری و مقاومت بسیار کردند؛ به طوریکه مغیره (سردار عرب) در این جنگ چشمش را از دست داد. مردم جنگیدند و پایمردی کردند و چندان از آنها کشته شدند که کشتگان را با نی شماره کردند و غنیمتی که خدا از ری نصیب مسلمانان کرد همانند غنائم مدائن بود. (کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۱۹۷۵)


۴– “در حمله به شاپور نیز مردم پایداری و مقاومت بسیار کردند به گونه ای که عبیدا (سردار عرب) بسختی مجروح شد آنچنانکه بهنگام مرگ وصیت کرد تا به خونخواهی او مردم شاپور را قتل عام کنند؛ سپاهیان عرب نیز چنان کردند و بسیاری از مردم شهر را بکشتند.”

(کتاب فارسنامه ابن بلخی؛ صفحه ۱۱۶ – کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۲۰۱۱)


۵ – “در حمله به الیس جنگی سخت بین سپاهیان عرب و ایران در کنار رودی که بسبب همین جنگ بعد ها به «رود خون» معروف گردید، در گرفت. در برابر مقاومت و پایداری سرسختانه‌ی ایرانیان خالد ابن ولید سوگند یاد کرد که اگر بر ایرانیان پیروز گردد, «چندان از آنها بکشد که خون هاشان را در رودشان روان کند ».

و چون پارسیان مغلوب شدند به دستور خالد « گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند می آوردند و در رود گردن می زدند ». مغیره گوید که « بر رود؛ آسیاب ها بود و سه روز پیاپی با آب خون آلود؛ قوت سپاه را که هیجده هزار کس یا بیشتر بودند، آرد کردند و کشتگان در الیس هفتاد هزار تن بود.”

(کتاب تاریخ طبری؛ جلد چهارم؛ صفحه ۱۴۹۱- کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران؛ جلد دوم برگ ۱۲۳)


۶ – “در شوشتر مردم وقتی از تهاجم قریب الوقوع اعراب با خبر شدند، خارهای سه پهلوی آهنین بسیار ساختند و در صحرا پاشیدند. چون قشون اسلام به آن حوالی رسیدند، خارها به دست و پای ایشان بنشست و مدتی در آنجا توقف کردند. پس از تصرف شوشتر، لشکر اعراب در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذیرفتن اسلام خود داری کرده بودند گردن زدند.”

(کتاب الفتوح صفحه ۲۲۳ – کتاب تذکره شوشتر؛ صفحه ۱۶)


۷ – “در چالوس رویان، عبدالله ابن حازم مامور خلیفه‌ی اسلام به بهانه (دادرسی) و رسیدگی به شکایات مردم دستور داد تا آنان را در مکان های متعددی جمع کردند و سپس مردم را یک یک به حضور طلبیدند و مخفیانه گردن زدند به طوری که در پایان آنروز هیچ کس زنده نماند و دیه‌ی چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سالها آباد نشد و املاک مردم را بزور می بردند.”

(کتاب تاریخ طبرستان صفحه ۱۸۳ – کتاب تاریخ رویان؛ صفحه ۶۹) (همان قتل عامی که امام دوم شیعیان نیز در آن بسیار کشت و غنیمت برد) 


۸ – “در حمله به سرخس، اعراب مسلمان همه‌ی مردم شهر را بجز یک صد نفر کشتند.”

(کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم؛ صفحه ۲۰۸ و ۳۰۳)


۹- “در حمله به نیشابور، مردم امان خواستند که موافقت شد؛ اما مسلمانان چون از اهل شهر کینه داشتند به قتل و غارت مردم پرداختند، به طوری که آنروز از وقت صبح تا نماز شام می کشتند و غارت می کردند.” (کتاب الفتوح؛ صفحه ۲۸۲)


۱۰ – “در حمله ی اعراب به گرگان؛ مردم با سپاهیان اسلام به سختی جنگیدند؛ به طوری که سردار عرب (سعید بن عاص) از وحشت نماز خوف خواند. پس از مدتها پایداری و مقاومت، سرانجام مردم گرگان امان خواستند و سعید ابن عاص به آنان « امان » داد و سوگند خورد « یک تن از مردم شهر را نخواهد کشت »، مردم گرگان تسلیم شدند؛ اما سعید ابن عاص همه‌ی مردم را بقتل رسانید؛ بجز یک تن و در توجیه پیمان شکنی خود گفت: « من قسم خورده بودم که یک تن از مردم شهر را نکشم! تعداد سپاهیان عرب در حمله به گرگان هشتاد هزار تن بود.”

(کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶ – کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم ؛ صفحه ۱۷۸)


۱۱ – “پس از فتح “استخر” (سالهای ۲۸ – ۳۰ هجری) مردم آنجا سر به شورش برداشتند و حاکم عرب آنجا را کشتند. اعراب مسلمان مجبور شدند برای بار دوم “استخر” را محاصره کنند. مقاومت و پایداری ایرانیان آنچنان بود که فاتح “استخر” (عبدالله بن عامر) را سخت نگران و خشمگین کرد به طوری که سوگند خورد که چندان بکشد از مردم ” استخر” که خون براند. پس خون همگان مباح گردانید و چندان کشتند خون نمی رفت تا آب گرم به خون ریختند پس برفت و عده کشته شدگان که نام بردار بودند “چهل هزار کشته ” بودند، بیرون از مجهولان.” (کتاب فارسنامه ابن بلخی صفحه ۱۳۵ – کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه ۱۶۳)


۱۲ – “رامهرمز نیز پس از جنگی سخت به تصرف سپاهیان اسلام در آمد و فاتحان عرب، بسیاری از مردم را کشتند و زنان و کودکان فراوانی را برده ساختند و مال و متاع هنگفتی بچنگ آوردند.” (کتاب الفتوح؛ صفحه ۲۱۵)


۱۳ – “مردم کرمان نیز سالها در برابر اعراب مقاومت کردند تا سرانجام در زمان عثمان، حاکم کرمان با پرداخت دو میلیون درهم و دو هزار غلام بچه و کنیز بعنوان خراج سالانه، با اعراب مهاجم صلح کردند.” (کتاب تاریخ یعقوبی صفحه ۶۲ – کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶، ۲۱۱۸ – کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه ۱۷۸ ,۱۷۹)


پی‌نوشت:

در کتاب عقدالفرید چاپ قاهره جلد ۲ صفحه ۵ سخنی از خسرو پرویز نقل شده که می گوید: “اعراب را نه در کار دین هیچ خصلت نیکو یافتم و نه در کار دنیا. آنها را نه صاحب عزم و تدبیر دیدم و نه اهل قوت و قدرت. آنگاه گواه فرومایگی و پستی همت آنها همین بس که با جانوران گزنده و مرغان آواره در جای (خانه) برابرند و فرزندان خود را از راه بینوایی و نیازمندی می کشند و یکدیگر را بر اثر گرسنگی و درماندگی می خورند، از خوردنیها و پوشیدنیها و لذتها و کامروانیهای این جهان یکسره بی بهره اند.”


شجاع‌الدین شفا - تولدی دیگر

“یک مسلمان ایرانی تنها از این  جهت مسلمان است که پدرش مسلمان بوده است و پدر او نیز بهمین دلیل مسلمان بوده که پدری مسلمان داشته است و پایان این خط زنجیر به یک زرتشتی فلک‌زده‌ای می رسد که با شمشیر عرب لااله الاالله گفته بود، بی آنکه حتی معنی آنرا دانسته باشد.”