سه‌شنبه، آبان ۱

آیا ایران، چین می‌شود؟

اخیراً همه میپرسن چی میشه یعنی؟ چه بلایی سرمون میاد؟ آخرش چی؟! من می‌گم بجای اینکه بگیم چی میشه آخرش؟ بپرسیم کی می‌خواد چطور بشه؟ و بعدشم تازه، من و تو و ما میخوایم چطور بشه؟ تحلیلی که من از مرور خبرها و مواضع گروه‌های سیاسی مختلف دنیا و پیشینه هر کدام پیدا کردم رو به اشتراک میزارم. هر جور اظهار نظری مایه افتخار است.

نخست کمپین اصلاح‌طلبان دموکرات و کمونيست که از همه قوی‌تر هستن و فوق‌العاده موذی:
اعضای اصلی این باند تشکیل شده از اتحاد بین اصلاح‌طلبان ایران با دموکرات‌های آمریکا که روسیه و انگلیس و فرانسه و آلمان هم ازش پشتیبانی میکنن. در داخل کشورهای پشتیبان این کمپین و در میان احزاب مختلف‌شان اختلاف نظری جدی در مورد آینده ایران وجود نداره، لذا دیگه اسم نمیارم. کلا اسم کشورها رو آوردم. اما در آمریکا مابین دو حزب اصلی در مورد ایران اختلاف نظر وجود داشته و هست. این اختلافات از زمان حمایت محمدرضا شاه پهلوی از نیکسون و بوجود آمدن ماجرای واترگیت که دموکرات‌ها موفق به سرنگونی دولت جمهوری‌خواه شدن و بعد هم که حمایت شاه از رقیب‌شون رو سر مردم ایران تلافی کردن، رسماً شروع شد و تا حالا هم ادامه داره. دموکرات‌های آمریکا و کلا کشورهای پشتیبان این کمپین، در جریان شورش‌های سال ۵۷ از انقلابیون برعلیه شاه حمایت کردن، که درواقع یه‌خرده جنبه کینه‌توزی داشت بخاطر اینکه محمدرضا شاه از نیکسون حمایت کرده بود و البته جریانات افزایش قیمت نفت هم مزید بر علت شد. و البته احمقانه هم بود. ولی بالاخره سیاستمداران هرگز حماقت خودشان را آشکار نمی‌کنند، بجاش می‌ندازن گردن رقیب سیاسی. روسیه یا شوروی سابق هم که معرف حضور هستن. نیازی به یافتن دلیل برای حمایت از این کمپین ندارن. انقلاب ۵۷ و ج.ا فرزند خلف شوروی بود و الان هم پوتین داره راه کا گ ب را ادامه میده. حالا چی باعث شده که این کمپین شکل بگیره؟ و از کجا شروع شده؟ داستان اینه که روسیه در حکم یک ادمین راه دور برای ج.ا ایران، پس از درگیری‌های سال ۸۸ و شعارهای مردم برعلیه سفارت روسیه، احساس خطر کرد. و پس از آن هم در دوره احمدی‌نژاد، دیگه متوجه شد که نمی‌تونه ایران رو مثل سابق از راه دور اداره کنه. لذا دنبال تغییر وضعیت ایران مطابق با شرایط جدید داخلی هست. شرایطی که بخاطر تغییرات ریشه‌ای در آگاهی عمومی جامعه ایران پیش آمده. در همان اواخر دوره احمدی‌نژاد و تحریم‌ها، همین اصلاح‌طلبان ایران می‌گفتن؛ برخی بدنبال چینی کردن ایران هستن. این ایده از طرف ایدئولوگ‌های جناح اصلاح‌طلب مطرح می‌شد. لذا برنامه چینی کردن ایران، از همان دوره احمدی‌نژاد با مدیریت راه دور پوتین و نقش کاربردی چماق و هویج اصلاح‌طلبان و اصولگرایان آغاز شد.  از اونطرف هم اوباما که نماینده دموکرات‌های آمریکا بود با پاداش‌های کلان به ج.ا کلا تشویق‌شون کرد و برجام هم سند جامعی شد برای توافق این کشورها سر این برنامه. اسمشو بزاریم برنامه چینیزاسیون ایران. خلاصه اینکه تو دوره اوباما این کمپین شکل عملیاتی گرفت. قرار شد ج.ا ایران قدم به قدم دست از شرارت‌های بین‌المللی و بی‌ثبات کردن منطقه برداره، یعنی کلا در روابط بین‌الملل دیگه رفتارهای غیر نرمال رو یواش یواش ترک کنه. در این فاصله هم ارزش پول ملی کم بشه و کارگر ارزان و مردم تشنه کار بشوند، و از آنطرف هم پول کلانی از طرف دموکرات‌های آمریکا تامین بشه برای ایجاد زیرساخت‌های توسعه اقتصاد چینی. توصیه‌های متفکرین سیاسی چپگرا در آمریکا و اروپا در آنزمان دقیقا همین انگیزه رو نشون میده. و البته پذیرش همین FATF که از همان انتهای دوره احمدی‌نژاد ایران متعهد شده بود. اینکه FATF از آن موقع پذیرفته شده نشان دهنده هماهنگی اصولگرا و اصلاح‌طلب تحت مدیریت راه دور پوتین و مدیریت محلی خامنه‌ای است. ولی این برنامه در همان گام‌های اولیه بدرستی پیش نرفت. هم از طرف مجلس قانونگذاران آمریکا خدشه‌دار شد، و هم از طرف سپاه و آیت‌الله‌ها. همیشه همکاری با آخوندا اولش خوشِ و آخرش داغون. این موجودات بی‌مغز توانایی تشخیص منافع شخصی‌شون رو ندارن، چه رسد به منافع باندی، و برنامه‌ریزی و مدیریت راهبردی. مهمتر از بی‌مغزی، تنبلی هم هست و درگیر خرافات بودن. باقی ماجرا در کمپین دوم توضیح داده میشه.

کمپین متفرقین سکولار راستگرا: که در درجه اول تشکیل شده از حزب جمهوری‌خواه آمریکا. با پشتیبانی اسرائیل و عربستان. در درجه دوم طیف متنوعی از اپوزيسيون متفرق ایران هستن. و در درجه سوم دیگه کسی نیست جز حمایت‌های جسته و گریخته سازمان‌های بین‌المللی و حقوق‌بشری. خب الان دولت آمریکا دست جمهوری‌خواهان هست ولی یک اشتباه رایج در موردشون وجود داره. دیگه اینا ازون شیش‌لول‌بندهای سابق نیستن. ترامپ نسل جدیدی از اونهاست که اسلحه نمی‌کشه. دیگه بعد از ماجراهای پرزیدنت بوش در عراق که از یک فرد عراقی وابسته به ج.ا لنگه کفش خورد بجای قدردانی. و کلی هم کشته و هزینه بی‌نتیجه میزاره رو دست مردم آمریکا، کلا همه نسبت به هر شعار رژیم چنجی حساس شدن. لذا مردم آمریکا از هر گونه براندازی و دخالت مستقیم در کشورهای تحت سلطه‌ی رژیم‌های حامی تروریسم خسته شدن و نمی‌پذیرن. لذا ترامپ رسماً میگه من بدنبال تغییر رفتار رژیم ایران هستم نه تغییر رژیم ایران. و فقط هم منظورم تامین منافع ملی آمریکا و هم‌پیمانان هست. و البته نکته مثبتش اینه که در این راه هم نظرم به نظر مردم ایران نزدیک‌تر است، تا به نظر حزب دموکرات آمریکا. اون میگه؛ باشه، قبول، ما دیگه به جایی حمله و لشکرکشی نمی‌کنیم. دنبال جنگی مثل عراق و افغانستان نیستیم. ولی دلیلی هم نداره که رژیم ایران رو ولش کنیم هر غلطی خواست بر علیه منافع مردم آمریکا و هم‌پیمانان ما بکنه و هیچ کاری نکنیم. خب وقتی آمریکا اینو میگه، طبیعی هست که گروه‌ها و شخصیت‌های طرفدار براندازی، که اسمشون رو میزاریم اپوزيسيون فلج ایرانی، خودشون رو با سیاست‌های دولت جدید آمریکا همراه میکنن. بنابراین اونها هم در درجه دوم این کمپین قرار میگیرن، گیرم عین لشکر شکست خورده مدام پاچه هم دیگه رو بگیرن، و راهبرد مشخص و متحدی نداشته باشن.

اینجا یک پرسش مطرح میشه؛ خب چرا ترامپ دنبال این رویه افتاده؟ هدفش چیه؟ چرا همون ترفند حزب دموکرات رو قبول نمی‌کنه؟ چون که جفتشون بهرحال دنبال تامین منافع مردم آمریکا و هم‌پیمانان هستن، و با راهکار کمپین اول هم بهرحال میشه رفتار ایران رو نرمال کرد. پاسخ؛ آمریکایی‌ها فی‌الواقع دارای فرهنگ دموکراسی هستن. خیلی بهتر از اروپایی‌ها. مطمئنا هیچ اصرار بی‌دلیلی ندارن. کاری هم نمی‌کنن که برخلاف امنیت و منافع ملی‌شون باشه. و رعایت نظر مردم اولویت محسوب میشه. و اختلاف نظر و سلیقه حتی تا حدی که ما تصور خیانتکاری داریم هم مجاز است. لذا دلایل روشنی دارن هر دو طرف که بارها بیان شده.

چیزی که باعث شده که کلا این دو کمپین ایجاد بشه، موضوع پیش‌بینی آینده اقتصاد جهانی است. استراتژی احزاب راستگرا و چپگرای در آمریکا و اروپا درباره اقتصاد جهانی و نقش ایران، چین، هند و روسیه متفاوت است. داستان اینه که آمریکا و اروپا پیشتر به این اتفاق نظر رسیده بودند که نظم اقتصاد جهانی موجود از طرف چین تهدید میشه، و روسیه هم به شدت در حال تهدید نظم دموکراسی غربی است. لذا برای درمان این مشکل یک راه حل در دوره اوباما تمرین شد؛ تقویت هند برای رقابت با چین. ولی هند چندان موفق نبود برای ایجاد یک آلترناتیو، طوری که چین دیگه یکه‌تازی نکنه. لذا ایده‌شون رو آپدیت کردن. گفتن ایران این شرایط رو داره تا هم چین رو با کنترل انرژی مهار کنه و هم به هند کمک بیشتری داشته باشه برای رقابت با چین. و از طرفی خود ج.ا ایران هم گرچه استعداد تبدیل شدن به چین جدید خاورمیانه رو داره. و روسیه هم که ۴۰ سال صاحب ایران بوده دیگه خودش هم پذیرفته که ایران ظرفیت بحران‌سازی در منطقه بر علیه منافع آمریکا رو نداره. (به نقل از گورباچف) ضمن اینکه با توجه به ساختار اقتصادی روسیه، ایران دیگه یک نفع اقتصادی با ارزش برای روسیه محسوب نمیشه. ایران فقط به شرطی ارزش اقتصادی برای روسیه داشت که علاوه بر پذیرش نفوذ مخفیانه سیاسی، و گرفتن نقش استراتژیک در برنامه‌های بین‌المللی شوروی و روسیه، بتونه اسلحه بخره، یا از گروه‌های تروریستی‌ای حمایت کنه که بر علیه منافع آمریکا یا همپیمانانش هستن. یا اینکه حداقل تاسیسات هسته‌ای رو توسعه بده. و اگر دیگه نمی‌تونه اینها رو تامین کنه، باید بشه پایگاه هوایی روسیه، یا اینکه تهش دریای کاسپین رو بده و خلاص. یعنی پس از رسانه‌ای شدن نفوذ همه جانبه روسیه در ج.ا ایران، دیگه فایده ایران برای روسیه حکم کفگیری داره که به ته دیگ رسیده. لذا روسیه فکر می‌کنه که نگه داشتن ج.ا ایران به همان شکل سابق براش دیگه سودی که نداره هیچ، هزینه هم داره، اعتبار سیاسی‌شو از دست میده. روسیه همیشه علاقمند به کمپین‌های مخفیانه در پشت غبار جنجال‌های رسانه‌ای هست. لذا عقل معامله‌گر روسی حکم میکنه که حالا که تو این برنامه چینی‌زاسیون ایران، قراره که اروپا و آمریکا سودی ببرن، پس چه بهتر که با جنازه ج.ا ایران معامله کنه. لذا همانطور که چین کمونیستی تبدیل شهرک صنعتی دنیا شد با همان سیاست‌ها ولی بدون جنگ آشکار با آمریکا، ج.ا ایران هم می‌تونه ادامه پیدا کنه اما فقط با تغییر رفتار بین‌المللی، بدون تغییر ساختار کمونیستی اسلامی. لذا روسیه با توجه به نفوذی که در ج.ا ایران داره، با خیال راحت میگه توپ رو میندازم تو میدون ترامپ. در لفظ ایران رو واگذار می‌کنه (نه در عمل) و بجاش چیزی که به دردش می‌خوره می‌گیره. روسیه میخواد سر ایران با آمریکا و اروپا معامله کنه. حالا چی گیر روسیه میاد؟ روسیه دنبال آزاد شدن تحریم‌های خودش و دسترسی آزاد به دریای سیاه از طریق منطقه کریمه است و همچنین حفظ اسد در سوریه است. اما هنوز قطعات دیگه‌ای از پازل این معامله بزرگ حل نشده. یکیش همین تصمیم‌گیری در مورد آینده ایران هست. ترامپ داره چالش بزرگی سر این معامله بزرگ بوجود میاره. دومیش روشن شدن وضعیت سوریه. سومیش تقویت هند و تضعیف چین.

کمپین اولی کاملا مصمم هست و آینده رو برای ایران به چشم می‌بینه. چونکه خب قبلا هم در مورد چین این برنامه رو امتحانش کرده. لذا خیلی روراست از طریق جان کری به ایرانی‌ها پیشنهاد میدن که همین اوضاع رو ادامه بدید تا موقعی که دولت ترامپ تموم بشه. حتی برای راحت‌تر کردن خیال آیت‌الله‌های ایرانی، در داخل آمریکا یک جنجال بزرگ شبیه به واترگیت هم براه انداختن. کمپین اول با این کارش داره اعتماد رهبر ج.ا رو با واسطه اصلاح‌طلبان و پوتین بدست میاره. اینجوری با یه تیر چند نشون دیگه هم میزنه. یک اینکه بتونه در آینده رهنمودهای اقتصادی برای تسریع در چینی‌زاسیون ج.ا ایران رو راحت‌تر اجرا کنه. و دیگه اینکه میتونه یک دوره زمانی وقت بخره، تا بقدر کافی پول ملی ایران بی‌ارزش بشه. چون این مسئله از شروط اصلی و پیش‌نیاز برنامه چینی‌زاسیون است. و از طرف دیگه هم تا آن زمان مسئله منطقه کریمه و روسیه و همچنین سوریه نیمه تمام میمونه، طوری که آماده معامله باشه. البته که ترامپ هم در مورد سوریه و کریمه در نقشه دموکرات‌های چپگرا داره همکاری می‌کنه، چون این بخش از معامله در برنامه هر دو کمپین مشترک است.

بین حزب دموکرات و جمهوری‌خواه آمریکا در مورد معامله با روسیه، و پایین کشیدن قدرت چین، و بازگرداندن آرامش به سوریه، اختلاف نظری نیست. اختلاف آنها در مورد برنامه‌ای است که برای آینده ایران دارند. ترامپ در برنامه‌ای که برای ایران دیده، این شانس را گذاشته که با همکاری اپوزيسيون به نتیجه متفاوتی برسند.

نتیجه دلخواه ترامپ در مورد ایران همان دوازده شرطی است که ایران را نرمال می‌کند. باید بدونیم که حزب جمهوری‌خواه آمریکا کلا هیچوقت اعتمادی به آیت‌الله‌ها و اصلاح‌طلبان ایران نداشته و نداره. و این موضوع دقیقا نقطه مقابل حزب دموکرات آمریکا است. ترامپ میگه ج.ا ایران باید رفتارش رو عوض کنه. و شرط‌هایی گذاشته برای رفع تحریم‌ها. این شرط‌ها یه جوری هستن که اگه ایران قبول کنه، دیگه ماهیت ج.ا ایران عوض میشه. و دموکرات‌ها فکر میکنن این روش امکان‌پذیر نیست. و تازه ممکنه که برنامه چینی‌زاسیون رو هم خراب کنه. اما ترامپ و جمهوری‌خواهان میخوان تا حد ممکن جلوی تولید یه قدرت کمونیستی دیگه مثل چین رو بگیرن. و تنها راه رو در بلند کردن صدای مردم ایران میدونن. لذا از هر فرصتی برای شنیدن و بازگو کردن حرف دل مردم ایران در برابر رژیم ایران کوتاهی نمیکنن. گرچه بخاطر وخیم بودن شرایط اپوزيسيون ایران، خیلی کارشون سخته. و از اونطرف هم رژیم ایران با همکاری دموکرات‌های آمریکا از هر وسیله‌ای برای انحراف اذهان عمومی جهان، و دلسرد کردن تیم ترامپ از اپوزيسيون ایران کوتاهی نمیکنه. و کار رژیم اتفاقا خیلی راحت هست؛ پراکنده کردن بیش از پیش گروه‌های اپوزيسيون خارج از کشور. در این راه بی بی سی فارسی سنگ تموم گذاشته. بپا کردن جنجال اختلافات قومی و مظلوم‌نمایی که ما قربانی تروریسم هستیم هم که خیلی خوب راهش رو یاد گرفتن.

نتیجه گیری: گرچه تو این تحلیل جای خیلی حرفای دیگه هست و توضیح نقش زیر گروه‌های دیگه در هر کدام از دو کمپینِ نام برده، اما برای ساده کردن موضوع لازم بود. بله می‌دونم که ممکنه اصلا فکر کنیم ایران شرایط چینی شدن رو نداره، چون نفت داره. ولی مقصود از چینی شدن، چینی‌زاسیون ج.ا ایران بود نه مردم ایران. چون بهرحال که نفت مال مردم ایران نیست. این خدمتی بود که مصدق به حضور و تقویت سیستم اقتصاد کمونیستی در ایران کرد. ضمن اینکه اصلا موضوع این نوشته شرح جزئیات با مدرک و سند مستدل نبود. بلکه موضوع یافتن بهتر مخاطبینی هست که نزدیک به همین ایده رو دارن، تا در نهایت یک پرسش اساسی‌تر مطرح بشه؛

تو این بازی و رقابت بزرگ بین المللی شرق و غرب، و چپ و راست، من و تو و ما چه نقشی باید داشته باشیم؟ چی می‌خواهیم ما؟ کدام بیشتر به نفع ماست؟ آیا موافق چینی شدن ایران هستیم؟ اصلا چینی شدن یعنی چی؟ اگر سکوت کنیم به نفع‌مون میشه یا اعتراض علنی کنیم؟ طرف براندازان رو بگیریم یا اصلاح‌طلبان؟ طرف ترامپ رو بگیریم یا دموکرات‌ها؟ چرا؟ کدومش چه فایده‌ای داره؟ کلا مسئولیت ما چیه؟

پی نوشت: در تاریخ معاصر ایران کم نیستن روشنفکران و شاعران و نویسندگان چپگرا که بعنوان روشنفکر شناخته شدن. کلا تو صد سال اخیر، هر کی چپی بوده برچسب روشنفکری گرفته. خب اینها تکلیف‌شون روشنه. کاری باهاشون نمیشه داشت طفلکیا. روی حرفم با کسایی مثل احمد کسروی هست که ملی‌گرای واقعی بودن، یا مثلا تو هنرمندان از چپگراها که بگذریم صادق هدایت یکیش. همین‌ها هم خوب که نگاه میکنی هر جایی که شرایط تنگ میشد و دیگه طاقت تحمل کج‌مداری روزگار و تحمل شکست‌ها و انحطاط تاریخی ایران رو نداشتن، همه حرف‌شون این میشد که مقصر این نابسامانی‌ها همانا ناآگاهی و بی‌خردی مردم است. من می‌گم، عجبا! شیخ ما شیره را خورد و گفت شیرین است. مرد مومن! اگر عامه مردم آگاه بودن که دیگه طبقه روشنفکر در جامعه بوجود نمی‌اومد. روشنفکران هستن تا آگاهی‌شون رو با مردم سهیم بشن. چون جریان آزاد اطلاعات وجود نداره، مردم ناآگاه هستن، و شما روشنفکر. پس با این حرفا چیو میخوای مخفی کنی؟

لب کلام؛ مسئولیت ما اینه که انتخاب کنیم، و پای انتخاب‌مون پایداری کنیم، و هر جا متوجه شدیم انتخاب‌مون اشتباه بوده، با شهامت اعتراف کنیم، و راه دیگه‌ای انتخاب کنیم. امروز وضعیت ایران خیلی سیاه و سفیده. انتخاب با شماست.