چهارشنبه، مهر ۲۲

مراسم اهداى نشان لياقت و شجاعت

... نشان شجاعت را با احترام و سپاس تقديم مى‌کنيم به آقاى على دايى، به‌خاطر حماسه‌سازى‌ها و کسب افتخارات ورزشى‌اش به‌نام و براى ايران و ايرانى ...

و در پايان برنامه:
... با وجود اين همه نشان پرافتخار و ارزنده، هيچ نشانى فروزنده‌تر و باارزش‌تر از نشان بردبارى و سازگارى‌ى مردم ايران نيست!

دوشنبه، مهر ۲۰

آواز گل تازه

پس از ۹ ماه دائى‌مخفى بودنم، سرانجام آشکار شدم!

تلاشى که براى باز کردنِ يواش‌يواش چشم‌اش مى‌کرد، دست و پائى که در بستر پارچه و هوله مى‌زد، جيغ بلبلى‌اش، آرامش و امنيتى که در آغوش مادر مى‌يافت، خيره‌گى چشم‌اش به چهره‌ى پدربزرگ، و لبخندهای پياپی در هنگام اذان گفتن به گوش ناشنوده‌اش، شيفته‌گى و کنجکاوى ما براى سنجش ريزترين حرکات‌اش، و ديگر اينکه؛ اى کاش هجده ساله دنيا مى‌آمديم ما، آماده‌ى سربازى!

در دهر چو آوازِ گلِ تازه دهند، فرماىْ بُتا، که مى به‌اندازه دهند
از دوزخ و از بهشت و از حور و قُصور فارغ بنشين، کاين همه آوازه دهند

یکشنبه، مهر ۱۹

خفته و خواب

هيچ لذتی بالاتر از خواب شبانه از پس خسته‌گی‌ی روزانه نيست، فقط حيف؛ باز هم بايد بيدار شد!

هر که بيدار ست او در خواب‌تر
هست بيداری‌اش از خواب‌اش بَتر

چون به‌حق بيدار نبود جانِ ما
هست بيداری چو در بندانِ ما

جان، همه روز از لگدکوبِ خيال
وز زيان و سود، وز خوفِ زوال

نی صفا می‌ماندش، نی لطف و فَر
نی به‌سوی آسمان راهِ سفر

خفته آن باشد که او از هر خيال
دارد اوميد و کند با او مَقال