ایرانی بودن (همچون آلمانی یا انگلیسی یا آمریکایی)، شدنی است نه ژنتیکی. ربطی به ژن یا پاسپورت و اقامت کسی ندارد. در هر جای دنیا وقتی کسی بهترینها را برای کشورش میخواهد، و برایش تلاش میکند، اهل همان کشور و ملیت است. این را در همان انگلیس و آلمان و آمریکا هم مییابید. برای فهم درست ملیت باید مقایسه کرد با عدم ملیت. گلوبالیستها اهل هیچ کشوری نیستند. آنها تنها تلاش میکنند به سلطه جهانی بیش از پیش سرمایهداران و بردگی بیش از پیش مردم همهی دنیا در خدمت خدای گلوبالیسم کمک کنند. روش آنها ادامه همان ادیان و خدایان آسمانی است که مردود میدانند البته. گرچه از همان ساختار فکری الهی بهره بردهاند اما خدایشان زمینی است. نتیجه کار آنها نیز همان بردگی را در پی دارد و تلاششان ایجاد همان امت واحده است. اما در خدمت یک ایدیولوژی زمینی. آنها عدالت و برابری و رفع تبعیض را بوسیله سلطه جهانی یک خدای دانشمند حاکم میکنند. گیرم نامش حزب کمونیست باشد یا چشم سوم گلوبالیسم! تفاوتی ندارد. گلوبالیسم چشم بردگانش را با پر کردن از نیازهای بیولوژیکی کور میکند؛ خواب آسوده، سرگرمی های سکسی، خوراکهای متنوع و هوای تازه. برای برخی که کمی بیشتر میپرسند، آنها را سرگرم احساس عدم امنیت میکنند. امنیت تن، شغل، مالی و غیره. به همین ترتیب در هر مرحله تلاش میکنند مردم دنیا را از خلاقیت و شکوفایی و آزادی تفکر دور نگه دارند تا بسادگی بتوانند به جایشان فکر کنند. به این کار میگویند manipulation یا دستکاری ذهن، در سطح همه دنیا. نتیجه آن میشود حاکمیت یک انجمن عاقل و همهچیز فهم بر همه دنیا. این همان ایدیولوژی بردهگیری یونان باستان و امپراتوریهای روم و واتیکان و مغولی (اسلامی) و غیره است که همه از آنها برائت میجویند!
کمونیسم و سوسیالیسم و ایسمهای دیگر هم همان مدینه فاضلهای را دارند که گلوبالیسم ادعا میکند، و پیش از آنها هم دیگران در آسمان میگشتند. البته تجربه ثابت کرده برای رسیدن به مدینه فاضلهشان از هر جنایتی فروگذاری نمیکنند. آن جنگهایی که تظاهر به بیزاری میکنند، و ادعا میکنند بخاطر مرزها و ملیتها و تفاوت فرهنگ و تمدن و نژادپرستی بوده، همگی ناشی از همین ایدیولوژیهای زمینی و آسمانی تبعیضآمیز بودند و گلوبالیسم هم در ادامه همان است. گلوبالیسم بدون نام بردن از آن ایسمها و مطابق روشهای آزموده گلوبالیستی تلاش میکند به دنیا بقبولاند که مثلاً هیتلر یک نژادپرست بود و ریشه جنگ جهانی از نژادپرستی است. اما دروغ است. هیتلر یک سوسیالیست بود که از افسانههای باستانی آریاییها در خدمت اهداف ایدیولوژیک خود سوءاستفاده کرد، نه یک نژادپرست آریایی. او تنها برای اینکه از نادانی و گمراهی مردم سوءاستفاده کند تا به قدرت برسد از نمادهای باستانی سوءاستفاده کرد. او همان قدرت جهانی را میخواست که ایسمهای دیگر میخواهند. روش گلوبالیسم با هیتلر هیچ تفاوتی ندارد. گلوبالیسم هم همچون دیگر ایسمها با عبارتهای زیبای عدالتطلبانه و بزرگنمایی ویژگیهای تاریخی اما نامربوط، بدون تفسیر درست وقایع تاریخی در کانتکس خودشان، میخواهد همه دنیا را با تهمت تبعیضنژادی سرزنش کند، و البته پایان کار این ایسمها همه یک چیز است. با شعار یکسانسازی همه دنیا و رفع تبعیض و عدالت جهانی و برداشتن مرزها و خیال خام دهکده جهانی، جنگافروزی میکند و آنرا به گردن دیگر خدایان میاندازد تنها با انگیزه اینکه خدای خود را جا بزند. چقدر شبیه به داستان بتشکنی ابراهیم است. البته تجربه دیگر ایدیولوژیهای زمینی و آسمانی ثابت کرده که با تکرار مداوم این توهمهای اهریمنی در همه رسانههای جهان، از هالیوود گرفته تا سیانان و غیره، توانایی انجام آنرا دارند!
اکنون که دانستم «ملیت چه چیزی نیست»، میتوانم بگویم ایرانی بودن چیست؟ ایرانی بودن همان فرهنگی است که در طی دوران پیش از سلطه اندیشههای اهریمنی همه تلاشش برای گسترش آزادی همه ملتها بود. ایرانی یعنی زرتشت که هنجار هستی را راه پاینده زندگی میدانست و نامش اَشا بود. اَشا یعنی راستی و درستی، مهر و فروتنی، سرافرازی و دلاوری. او بالندگی ایران را در گرو احترام به همه ملتها با هر اعتقاد و مسلکی میدید. گرچه در اوستا بهترینها را برای ایران میخواهد اما هرگز در این راه، ملتهای دیگر را کوچک نمیشمارد و آنها را لایق بردگی یا بربریت نمیداند، آنچنان که همه فرهنگها و تمدنهای اروپایی از یونان و مصر باستان اینگونه بودند. ایرانی بودن یعنی خردمندی و پایداری بر ارزشهای ایران باستان که زندگی را از طبیعت آموخته بودند و به دیگران نیز از هر ملتی یاد میدادند. و ردپای این رفتار خود را در موزههای جهان به جا گذاشتهاند گرچه آن کشورها امروز دریغ میکنند از گفتنش. ایرانی یعنی دنیا را با خرد نیک اندیش خویش بسازی نه با توهمهای آسمانی و الهی. سرتاسر مانترههای زرتشت در ستایش از اَشا و پرستش طبیعت است. پرستش به معنای پرستاری و دلبستگی و برافراشتن و بهبود و پیراستن آلودگیها، نه بندگی و بردگی. ایرانیان باستان، همانا دلیری و پایداری و نیرومندی را از شیرها آموختند، وفاداری و استقامت و هوشمندی را از سگها آموختند و حتی نامش بر خود نهادند (سکهها یا همان ساکسونها)، و پاکی و بخشندگی و خردمندی جهانشمول را از خورشید به یاد دارند. ایرانی بودن یعنی دشمنی با بردگی و سرسپردگی. ایرانی بودن یعنی چنان سربلند باشی که با خدایان به ستیز برخیزی. ایرانی بودن یعنی یاد گرفتن از پادشاهان دلیری که جان خود و حتی آبروی شخصی و خانوادگی خود را در تاریخ برای بهبود ایران تا ابد فدا میکردند و بدنبال منافعی برای خود یا دوره خود نبودهاند. ایرانی بودن یعنی تلاش برای بهبود شرایط ایران، نه خود و خانواده و صنف و طبقه اجتماعی و مردمانی که امروز در این مرز زندگی میکنند. ما میمیریم و ایران زنده میماند.
نمونه همین هم برای آلمانی بودن و انگلیسی و دیگر ملتها دارند همه. حال شما اگر بگویید: نه، این که ایرانی بودن نیست! خب بحث شناختی و تاریخی است و شاید سرانجامی نداشته باشد، با توجه به اینهمه دروغ های تاریخی و تفسیرهای نادرست که از جانب فاتحان ایران (رومی تازی مغولی انگلیسی روسی) باقی مانده. نیاز به نگاه پرسشگرانه در مطالعه تاریخ دارید اگر در توانتان باشد. اما از سوی دیگر؛ شاید بگویید: اینها اصلاً چیز بدی هستند! خب پس شما بگویید: چگونه ایرانی باید بود که خوب باشد؟ یا هر کجایی که شما میگویید! ولی نمیشود همه تاریخ و فرهنگ گوناگون دنیا را با توهم پیدایش یک ملت واحده براساس ایدیولوژی زمینی ویرانگر گلوبالیسم یا توهم آسمانی دیگری نابود کرد. اگر هم بشود، منطقی است که از شاخ بازار ملیت در دنیا آغاز کنید! بنابراین از همه منتقدان فارسیزبان ایران و ایرانپرستی در هر کجای دنیا، خواهش میکنم از این پیکر نحیف «ایرانی بودن»، افتاده بر کف پای جمهوری اسلامی بگذرید. زیرا که هرگز نمیتواند مزاحم اهداف رفیع شما شود. و به بجای آن به هویت ملی انگلیسیها بپردازید که همه جا هم قدرت دارند فلذا دم دست عزیزان است! با سپاس از مرحمت عالی همه گلوبالیستهای خردمند!