شنبه، فروردین ۱

نو روز

امروز هم مثل باقي‌ي روزها. اگر فكر مي‌كني امروز ، روز متفاوتي‌يه، اشتباه مي‌كني. اگر فكر مي‌كني خورشيد گرماي ديگه‌اي داره، بهت نزديك‌تر شده، آبي‌ي آسمون روشن‌تره، و سقف‌اش از ديروز بلندتره، ابرها شفافيت بيشتري دارن، و بارون‌شون پاك‌تر شده، سخت در اشتباهي. امروز هم يه روزي‌يه مثل باقي‌ي روزها، و اين لحظه‌ي تحويل سال هم لحظه‌ي تازه‌اي‌يه، ولي به‌اندازه‌ي همه‌ي لحظه‌هاي ديگه، به اندازه‌ي همه‌ي اون لحظه‌هايي كه تو هنوز دنيا نبودي، يا از دنيا رفته‌اي. تو اين دنيا هيچ چيز نو و تازه‌اي نيست، مگر اينكه از درون من و ما ريشه بگيره. اتفاقي بيرون از ما نيافتاده، همه‌اش همين‌جاست، توي دل ما و روح و قلب و خرد ما. با اين وجود، آرزوي روزي تازه و سالي نو رو براي اين دنيا و همه‌ي دنياها آرزو مي‌كنم.
ساعت ده و بيست دقيقه ــ McBe

چهارشنبه، اسفند ۲۷

تمدن طبيعي ــ تمدن انساني

خيلي وقته كه چيزي ننوشتم و من كه از ابتدا هم آداب وبلاگ‌نويسي را بلد نبودم، حالا نابلدتر هم شده‌ام. قصد داشتم ديگه براي هميشه اينجا رو ترك كنم، اما صحبتي كه ديشب با يكي از دوستان‌ام داشتم و ذوق و شوقي كه از او ديدم براي وبلاگ‌نويسي، انگيزه‌اي شد براي اين خرده‌نويسي. هي من مي‌گفتم از تجربه‌هاي مجازي‌ام و او ذوق‌زده به بالا و پائين مي‌پريد. بعد گفتم از بدي‌ها و كج‌انديشي‌ها و نارفيقي‌ها و خيال‌پردازي‌هاي غيرواقعي و ناگزير اينجا بگويم، شايد سر عقل آيد، اما نشد كه نشد؛ زهي خيال باطل. طرف با آگاهي و انگيزه‌ي قبلي قصد آلوده شدن داشت و ... خدا به‌خير كناد!

خواستم كوتاه بنويسم، اما اين سرگذشت‌هاي تاريخي‌و ماجراي سرنوشت‌و سرشت تمدن‌هاي باستاني، دل‌مشغولي‌ي هميشه‌گي‌ي ذهن گم‌و گيج من است. من هميشه به سرچشمه‌ي سيرت و ذات فرهنگ‌ها و تمدن‌ها فكر مي‌كنم؛ كه از كجا آب مي‌خورند. و هيچ‌گاه هم چيزي جز شرايط اقليمي‌و طبيعي‌و منطقه‌ي جغرافيائي‌ي اين تندن‌ها حاصل‌ام نشده؛ يعني همه‌ي ريشه‌ي تمدن‌ها در آب است! اما امروز متوجه چيز تازه‌اي شدم در همين‌باره؛ تمدن‌هاي باستاني (كه به‌نظر من بحث و بررسي براي شناخت آنها از روي آثار به‌جا مانده از آن دوران به‌كلي متفاوت از كاري‌ست كه با تمدن‌هاي بعد از آن مي‌كنيم) داراي دو شاخه‌ي اصلي ــ از لحاظ ريشه‌يابي‌ي تمدن‌هاي باستاني ــ بوده‌اند: تمدن‌هايي كه به‌خاطرِ منابع طبيعي و سهل‌الوصول بودن شرايط مناسب و حداقلي براي تداوم زنده‌گي‌ي گروهي شلك گرفته‌اند، و تمدن‌هايي كه گرچه منابع طبيعي‌ي مناسب و متنوعي در كنارشان وجود داشته، اما آن‌چنان شرايط حداقلي براي زنده‌گي اجتماعي فراهم نبوده، و بيشتر شكل‌گيري‌ي اين تمدن‌ها به‌خاطرِ اراده‌ي جمعي و توانائي‌هاي فردي، قوت و قدرت يافته و تبديل به تمدن‌هاي بزرگي شده‌اند. تمدن‌هاي باستاني اغلب از نمونه‌ي اول هستند؛ مصر بارزترين آن است، و البته يونان باستان هم چنين است. اما شرايط اقليمي و طبيعي‌ي ايران باستان چنان دستآورد راحتي براي ايرانيان نداشته تا انگيزه‌ي اصلي و تامِ زنده‌گي گروهي و در نتيجه شكل‌گيري‌ي يك تمدن بزرگ باستاني باشد، بلكه بيشتر به‌خاطر هوش‌و توانائي‌هاي فردي و اراده مستقل گروهي براي زنده‌گي در كنار هم و همكاري و گسترش قدرت جمعي موجب پيدايش چنين تمدني شده. من نام شاخه‌ي اول را تمدن‌هاي طبيعي مي‌گزارم؛ زيرا با انگيزه‌هايي كه در طبيعت اطراف‌شان وجود داشته متمدن شده‌اند، و نام شاخه‌ي دوم را تمدن‌هاي انساني؛ زيرا با اراده‌ي جمعي و هوش و انديشه‌ي افراد متمدن شده‌اند.

من تخصصي در اين‌باره ندارم و نمي‌دانم اصلا كتاب‌و نظريه‌اي در اين‌باره توسط فرد مجربي ارائه شده يا نه، و اصلن هم اينجا من چنين ادعائي ندارم. بهرحال وبلاگ‌نويسي، هزار عيب شرعي دارد و اين هم يكي از آنهاست؛ ادعاهاي گزاف‌و نظريه‌پردازي‌هاي بي‌شاهد و مدرك مستدل! اما همه مي‌دانيم كه وفور نعمت در يونان باستان چنان بوده كه تنبل‌تر و تن‌پرورتر و خوش‌گذران‌تر از آنها نبوده. مصريان هم كه از فرط جلگه‌هاي حاصلخيز و وجود رود نيل هميشه پر آب (كه حتي طغيان‌هاي گاه‌وبي‌گاه‌اش هم در نهايت باعث مسرت خاطر و كسب نعمت‌هاي ديگري براي مصريان بوده) با كمترين اراده‌ي گروهي، توانائي تشكيل تمدني بزرگ را داشته‌اند. يا حتي تمدن باستاني‌ي فريژيا (قسمتي از آسياي صغير به مركزيت آنكاراي كنوني) هم داراي طبيعت بي‌نظير و سهل‌الوصولي بوده ــ و حتي اكنون هم چنين است. اما سوال اينجاست؛ چرا تمدن اروپا باقي ماند و گسترش يافت، اما مصرِ قدرقدرت ــ كه از لحاظ پيشرفت‌هاي علمي و فرهنگي‌ي نخبه‌گان و نجيب‌زاده‌گان به جائي رسيده بود كه امروزه از درك چيستي‌ي علوم خفيه‌ي كاهنان مصري عاجزيم ــ به‌كلي از ميان رفت؟ (وقتي زبان كه شالوده‌ي هر فرهنگ و تمدني است از ميان رفت، موميائي‌ها و معابد بزرگ باقي مانده از آن دوران باشكوه، تنها به‌درد توريست‌ها مي‌خورند!) پاسخ‌اش در تاريخ هر كدام از اين تمدن‌ها گفته شده. يونان و روم و اروپا هرگز مورد هجوم و نفوذ ديگر تمدن‌هاي باستاني نبوده‌اند. اما مصر تحت سيطره‌ي ايران و يونان و بعد هم اعراب و مسلمانان بوده، كه اين مورد آخري زبان آنها را هم تغيير داد و اكنون ديگر اثري از آن تمدن باشكوه در هستي‌ي فرهنگي و جريان زنده‌گي‌ي مصريان وجود ندارد. حال فكرش را بكنيد؛ اگر تمدن باستاني مصر در محيط طبيعي و اقليمي‌اي چون ايران شكل مي‌گرفت و چنان زنده‌گي‌ي اجتماعي‌ي سهل‌الوصولي نداشت، آيا مسلمانان مي‌توانستند آنها را قلب ماهيت كنند؟ هرگز!

از طرف ديگر ايرانيان باستان در تمام رساله‌هاي تاريخي به‌عنوان مردماني سخت‌كوش شناخته مي‌شوند و براي هر خوشي و نعمتي پايدار ــ كه تمام انگيزه‌ي شكل‌گيري‌ي تمدن‌هاست ــ بايد با كار گروهي و سختي‌ي بسيار تلاش كنند تا چيزكي به‌دست آورند. و يقينن آن‌چه كسب مي‌كردند، تا عمق جان و شالوده‌ي فرهنگ‌شان نفوذ مي‌كرده و ذاتي مي‌شده. و اين همان رمز مانده‌گاري ريشه‌هاي فرهنگ و تمدن ايران با وجود مصائب و هجوم‌هاي همه‌جانبه كه به ايران ما شده است.

اما دريغ است كه بگويم؛ آنان كه از پست‌ترين نقطه‌ي زمين شروع به حركت مي‌كنند، لاجرم صعود خواهند كرد، و آنان كه از قله‌ها و گردنه‌هاي پرفراز، حركت‌شان را آغاز مي‌كنند، لاجرم سقوط مي‌كنند! و اين‌گونه است كه امروز حتي مي‌توانيم طبيعت را متهم به هم‌دستي با غرب براي تهاجم فرهنگي به فرهنگ باستاني‌مان كنيم؛ زيرا به‌نظر مي‌آيد نوروز امسال‌مان كريسمس شده!