جمعه، بهمن ۱۰

تاریخ نسل‌کشی یا جنگ؟!

 اسلام در ایران نه با آغوش باز پذیرفته شد، و نه حتی با جنگ و غلبه تازیان. جایی می‌شود از جنگ گفت که سربازان مسلح و ارتش در دو سوی آن باشند. اما در آنچه بعنوان تاریخ پیروزی‌های تازیان در ایران گفته شده، و همه را به حساب پشتیبانی الله در برابر ناحق بودن دین ایرانی‌ها گذاشته‌اند، یا غرور و تکبر پادشاهان ایران، هیچ نشانه‌ای از نبرد و تاکتیک‌های جنگی، مشابه آنچه در جنگ های ایران و روم گفته شده وجود ندارد.


می‌دانیم که ایران در جنگ با روم شکست خورده بود ولی رومیان نیز آن‌چنان آسیب دیده بودند که توان یورش آوردن به ایران را نداشتند. از سوی دیگر شیوع بیماری همه‌گیر در ایران و روم همه توان مردمی و جنگی آنها را نابود کرده بود. و تازیان که در خدمت ارتش روم بودند آشکارا برای دزدی و غارت به ایران یورش می‌بردند و هر آنچه بود را نابود می‌کردند، همان‌طور که پیشتر هم کرده بودند، و همچنان که صده‌های بعد هم از سوی اقوام ترک و مغول تکرار شد. آنچه تاریخ اسلام در این‌باره گفته دقیقا یک نسل‌کشی مردم بی‌دفاع و غیرمسلح ایرانی را نشان می‌دهد که با ابزارهای ابتدایی در برابر یورش تازی مقاومت می‌کرده‌اند و سرافرازانه کشته می‌شدند. 


۱- عبدالحسین زرین کوب در کتاب دو قرن سکوت می نویسد: “فاتحان، گریختگان را پی گرفتند؛ کشتار بی‌شمار و تاراج گیری به اندازه‌ای بود که تنها سیصد هزار زن و دختر به بند کشیده شدند. شست هزار تن از آنان به همراه نهصد بار شتری زر و سیم بابت خمس به دارالخلافه فرستاده شدند و در بازارهای برده فروشی اسلامی به فروش رسیدند؛ با زنان در بند به نوبت همخوابه شدند و فرزندان پدر ناشناخته‌ی بسیار بر جای نهادند.”


۲- “پس از تسلط اعراب درحمله به سیستان؛ مردم مقاومت بسیار و اعراب مسلمان خشونت بسیار کردند، به طوری که ربیع ابن زیاد (سردار تازی) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد تا سدی بساختند از آن کشتگان (یعنی اجساد کشته شدگان را روی هم انباشتند). و هم از آن کشتگان تکیه گاهها ساختند و ربیع ابن زیاد بر شد و بر آن نشست و قرار شد که هر سال از سیستان هزار هزار (یک میلیون) درهم به امیر المومنین دهند با هزار غلام بچه و کنیز. ”یادمان نرود که تازیان از همان آغاز به زور اسلام آوردن، بچه باز بودند و همیشه جزء غنیمت ها طلب پسرهای زیبا می کردند. (کتاب تاریخ سیستان صفحه ۳۷، ۸۰ – کتاب تاریخ کامل جلد۱ صفحه ۳۰۷)


۳ – “در حمله اعراب به ری مردم شهر پایداری و مقاومت بسیار کردند؛ به طوریکه مغیره (سردار عرب) در این جنگ چشمش را از دست داد. مردم جنگیدند و پایمردی کردند و چندان از آنها کشته شدند که کشتگان را با نی شماره کردند و غنیمتی که خدا از ری نصیب مسلمانان کرد همانند غنائم مدائن بود. (کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۱۹۷۵)


۴– “در حمله به شاپور نیز مردم پایداری و مقاومت بسیار کردند به گونه ای که عبیدا (سردار عرب) بسختی مجروح شد آنچنانکه بهنگام مرگ وصیت کرد تا به خونخواهی او مردم شاپور را قتل عام کنند؛ سپاهیان عرب نیز چنان کردند و بسیاری از مردم شهر را بکشتند.”

(کتاب فارسنامه ابن بلخی؛ صفحه ۱۱۶ – کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۲۰۱۱)


۵ – “در حمله به الیس جنگی سخت بین سپاهیان عرب و ایران در کنار رودی که بسبب همین جنگ بعد ها به «رود خون» معروف گردید، در گرفت. در برابر مقاومت و پایداری سرسختانه‌ی ایرانیان خالد ابن ولید سوگند یاد کرد که اگر بر ایرانیان پیروز گردد, «چندان از آنها بکشد که خون هاشان را در رودشان روان کند ».

و چون پارسیان مغلوب شدند به دستور خالد « گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند می آوردند و در رود گردن می زدند ». مغیره گوید که « بر رود؛ آسیاب ها بود و سه روز پیاپی با آب خون آلود؛ قوت سپاه را که هیجده هزار کس یا بیشتر بودند، آرد کردند و کشتگان در الیس هفتاد هزار تن بود.”

(کتاب تاریخ طبری؛ جلد چهارم؛ صفحه ۱۴۹۱- کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران؛ جلد دوم برگ ۱۲۳)


۶ – “در شوشتر مردم وقتی از تهاجم قریب الوقوع اعراب با خبر شدند، خارهای سه پهلوی آهنین بسیار ساختند و در صحرا پاشیدند. چون قشون اسلام به آن حوالی رسیدند، خارها به دست و پای ایشان بنشست و مدتی در آنجا توقف کردند. پس از تصرف شوشتر، لشکر اعراب در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذیرفتن اسلام خود داری کرده بودند گردن زدند.”

(کتاب الفتوح صفحه ۲۲۳ – کتاب تذکره شوشتر؛ صفحه ۱۶)


۷ – “در چالوس رویان، عبدالله ابن حازم مامور خلیفه‌ی اسلام به بهانه (دادرسی) و رسیدگی به شکایات مردم دستور داد تا آنان را در مکان های متعددی جمع کردند و سپس مردم را یک یک به حضور طلبیدند و مخفیانه گردن زدند به طوری که در پایان آنروز هیچ کس زنده نماند و دیه‌ی چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سالها آباد نشد و املاک مردم را بزور می بردند.”

(کتاب تاریخ طبرستان صفحه ۱۸۳ – کتاب تاریخ رویان؛ صفحه ۶۹) (همان قتل عامی که امام دوم شیعیان نیز در آن بسیار کشت و غنیمت برد) 


۸ – “در حمله به سرخس، اعراب مسلمان همه‌ی مردم شهر را بجز یک صد نفر کشتند.”

(کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم؛ صفحه ۲۰۸ و ۳۰۳)


۹- “در حمله به نیشابور، مردم امان خواستند که موافقت شد؛ اما مسلمانان چون از اهل شهر کینه داشتند به قتل و غارت مردم پرداختند، به طوری که آنروز از وقت صبح تا نماز شام می کشتند و غارت می کردند.” (کتاب الفتوح؛ صفحه ۲۸۲)


۱۰ – “در حمله ی اعراب به گرگان؛ مردم با سپاهیان اسلام به سختی جنگیدند؛ به طوری که سردار عرب (سعید بن عاص) از وحشت نماز خوف خواند. پس از مدتها پایداری و مقاومت، سرانجام مردم گرگان امان خواستند و سعید ابن عاص به آنان « امان » داد و سوگند خورد « یک تن از مردم شهر را نخواهد کشت »، مردم گرگان تسلیم شدند؛ اما سعید ابن عاص همه‌ی مردم را بقتل رسانید؛ بجز یک تن و در توجیه پیمان شکنی خود گفت: « من قسم خورده بودم که یک تن از مردم شهر را نکشم! تعداد سپاهیان عرب در حمله به گرگان هشتاد هزار تن بود.”

(کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶ – کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم ؛ صفحه ۱۷۸)


۱۱ – “پس از فتح “استخر” (سالهای ۲۸ – ۳۰ هجری) مردم آنجا سر به شورش برداشتند و حاکم عرب آنجا را کشتند. اعراب مسلمان مجبور شدند برای بار دوم “استخر” را محاصره کنند. مقاومت و پایداری ایرانیان آنچنان بود که فاتح “استخر” (عبدالله بن عامر) را سخت نگران و خشمگین کرد به طوری که سوگند خورد که چندان بکشد از مردم ” استخر” که خون براند. پس خون همگان مباح گردانید و چندان کشتند خون نمی رفت تا آب گرم به خون ریختند پس برفت و عده کشته شدگان که نام بردار بودند “چهل هزار کشته ” بودند، بیرون از مجهولان.” (کتاب فارسنامه ابن بلخی صفحه ۱۳۵ – کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه ۱۶۳)


۱۲ – “رامهرمز نیز پس از جنگی سخت به تصرف سپاهیان اسلام در آمد و فاتحان عرب، بسیاری از مردم را کشتند و زنان و کودکان فراوانی را برده ساختند و مال و متاع هنگفتی بچنگ آوردند.” (کتاب الفتوح؛ صفحه ۲۱۵)


۱۳ – “مردم کرمان نیز سالها در برابر اعراب مقاومت کردند تا سرانجام در زمان عثمان، حاکم کرمان با پرداخت دو میلیون درهم و دو هزار غلام بچه و کنیز بعنوان خراج سالانه، با اعراب مهاجم صلح کردند.” (کتاب تاریخ یعقوبی صفحه ۶۲ – کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶، ۲۱۱۸ – کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه ۱۷۸ ,۱۷۹)


پی‌نوشت:

در کتاب عقدالفرید چاپ قاهره جلد ۲ صفحه ۵ سخنی از خسرو پرویز نقل شده که می گوید: “اعراب را نه در کار دین هیچ خصلت نیکو یافتم و نه در کار دنیا. آنها را نه صاحب عزم و تدبیر دیدم و نه اهل قوت و قدرت. آنگاه گواه فرومایگی و پستی همت آنها همین بس که با جانوران گزنده و مرغان آواره در جای (خانه) برابرند و فرزندان خود را از راه بینوایی و نیازمندی می کشند و یکدیگر را بر اثر گرسنگی و درماندگی می خورند، از خوردنیها و پوشیدنیها و لذتها و کامروانیهای این جهان یکسره بی بهره اند.”


شجاع‌الدین شفا - تولدی دیگر

“یک مسلمان ایرانی تنها از این  جهت مسلمان است که پدرش مسلمان بوده است و پدر او نیز بهمین دلیل مسلمان بوده که پدری مسلمان داشته است و پایان این خط زنجیر به یک زرتشتی فلک‌زده‌ای می رسد که با شمشیر عرب لااله الاالله گفته بود، بی آنکه حتی معنی آنرا دانسته باشد.”

چهارشنبه، بهمن ۸

حسینیه کاخ سفید

 بایدن داره رکورد میزنه. بیشترین تعداد فرمان اجرایی در ۴ روز نسبت پرزیدنت های پیشین. در طول تاریخ آمریکا بی‌نظیر است. بعدش هم رفته مرخصی. خسته شد از این همه فرمان اجرایی. خلاصه هر چی فرمان هم داده تو همین ۵ روز با هدف لغو فرمان های ترامپ در زمینه جلوگیری از گسترش تروریسم بوده. یکیش هم جلوگیری از پروژه انتقال نفت به کانادا که ٧٠ هزار نفر رو بیکار کرده و بهشون گفته برید دنبال یه کار بهتر. و فرمان منع سرمایه‌گذاری چین در صنعت برق آمریکا رو هم لغو کرده. از آن طرف اروپا با خیال راحت گفته دیگه گوایدو رو بعنوان رییس‌جمهور جمهوری ونزوئلا نمی‌شناسه. حوثی‌ها هم دیگه تحریم نیستن با فرمان دیگری از حاج بایدن لغو شد. دیگه وقتشه که کویتی‌پور بخونه: سردار کتلت نبودی ببینی، کاخ سفید حسینیه شد.


سخنی با یک مسلمان

یک) شما آزاد هستی هر عقیده‌ای داشته باشی. برای این آزادی گام نخستش آن است که خودت را از قید یک نام آزاد کنی. من هم هرگز شما را مسلمان نمی‌دانم حتی اگر خودت بخواهی. شما یک انسان آزاد هستی که با رفتارهای خودت شناخته می‌شوی. این نگاه دور از تعصبات مذهبی به فرد انسان است البته نه در مقام مقایسه و بررسی رفتارهای توده یا تاریخ گذشتگان. 

دو) سه جور اسلام در بیان ما وجود دارد: یک) اسلام رسمی: که اشاره به متن قرآن و کتاب‌های صحیح مسلم و صحیح بخاری. دو) اسلام واقعی: که اشاره به رخدادهای جامعه اسلامی از آغاز تا کنون دارد. سه) اسلام: که باورهای شخصی یک انسان مدعی مسلمانی می‌باشد.

سه) من اگر از اسلام رسمی دفاع کنم هم بسیار احتمال دارد که با شما که خود را مسلمان می‌نامید به اختلافات جدی برخوریم و یکدیگر را تکفیر کنیم. پس سایه‌ی این نام‌ها را از سر اعتقادات شخصی‌مان بگذاریم کنار و تلاش کنیم که آزاد باشیم. اگر من می‌پسندم که به قطع انگشت دست دزد، یا مجازات اعدام و سنگسار و شلاق و ناموس اعتقاد داشته باشم، بهتر است بدون پرده‌پوشی بگویم من این را می‌پسندم، و اگر کسی بپرسد چرا؟ در پاسخ به او از عقیده خودم دفاع کنم، نه اینکه بگویم اسلام و قرآن چنین گفته‌اند و برای توجیه رفتارم از تفسیر کتابی مایه بگذارم که خودت می‌دانی هزار جور تفسیر و اعتقادات ضد و نقیض را در دل خود جای داده. کتابی که اینچنین هویت مشخصی ندارد، هرگز نمی‌تواند زمینه خوبی برای گفتگوی صلح‌آمیز باشد. حتی با کسی که خود را مقید به درستی آن نمی‌داند، و تلاشی برای اثبات اعتقاداتش، به هر قیمتی، نکرده باشد، باز هم اسلام رسمی بدلیل عدم وجود هویت مشخصی در متن آن، هرگز نمی‌تواند منبع گفتگو و تفاهم و هم‌اندیشی باشد. 

چهار) از دید من اصلا اهمیتی ندارد که چه کسی خود را مسلمان می‌داند. زیرا من او را یک انسان آزاد با هر عقیده آزادی که می‌پسندد می‌دانم. به گمان من، ما تنها تبعیض نژادی و جنسی را شاهد نیستیم. تبعیض اعتقادی نیز همین است که شما را مسلمان بدانم، و بنابراین‌ به خودم اجازه دهم که در مورد شخص شما پیش‌داوری کنم، و مثلا بگویم شما که عاشق شخصیت محمد پیامبر هستی پس حتما یهودستیز هم هستی چون محمد پیامبر آن‌گونه بود. نخستین گناه در آزادی عقیده همین است که بپرسم دین شما چیست؟ ولی گفتگوی من و شما درباره عقیده آزاد شخص شما نیست، بلکه درباره اسلام و دشمنی آن با ایران است. و این یک مقیاس تاریخی و اجتماعی است و ربطی به اعتقادات شخص شما ندارد. اینجا ما داریم درباره اسلام واقعی گفتگو می‌کنیم.

پنج) من در پی بررسی ریشه‌های زن‌ستیزی و کشتن دختران در میان ایرانیان هستم.


و به همین دلیل هم پرسش‌هایی را مطرح می‌کنم برای اندیشیدن. که هیچ‌کس هم حتی تلاشی برای پاسخگویی نمی‌کند، و به جای آن تنها مرا ریشخند می‌کنند، زیرا آسان‌تر این بود که تصور کنند؛ من یک احمق هستم، و ایران را بدون هر گونه ایرادی می‌دانم. 

ششم) درباره تفسیر قرآن و بررسی اسلام رسمی، من هیچ گفتگویی ندارم. دلیلش را هم گفتم. کار بی‌ارزشی است. ولی پیشنهادی برای شما دارم. لطفاً تشریف ببرید با آن آیات عظمای مفسر قرآن و احادیث، از گذشته تا امروز در همه کشورهای مسلمان مناظره کنید. البته خودتان هم حتماً اعتراف می‌کنید که تنها تعدادی از علمای اسلام با شما هم عقیده هستند. گرچه من خوشحال‌تر می‌شوم که زودتر همه علمای اسلام رسما اعلام کنند که مثلا آیات حقوقی و اجتماعی و تاریخی هیچ ربطی به اسلام ندارد و جعلیات است و باید از قرآن حذف شوند. در این راه شما هم با من همدست شوید و از خود بپرسید؛ اصلا چرا باید کسی برای تنظیم قانون مجازات به اعتقادات رسمی یک دین رجوع کند؟ تا چنین اختلاف‌هایی پیش آید؟ یا اصلا چرا باید در قرآن دستورالعمل‌هایی برای مجازات اجتماعی یا سیاست‌های اقتصاد و پیوندهای ناموسی وجود داشته باشد؟

هفتم) در مورد حقوق زنان و حتی همان تفسیری که در مورد آیه قطع ید گفتید حرف بسیار است. ولی من واقعا نمی‌دانم چه انگیزه‌ای برای گفتگو باید داشته باشم. زیرا که تصور می‌کنم شما خود را مقید به درست بودن قرآن و اسلام می‌دانيد. یعنی یک پیش‌فرض برای خودتان ساخته‌اید و گمان می‌کنید باید آن عقیده را به هر روشی که می‌شود اثبات کنید. این دور از نقد است. شما خود را آشکارا یک مسلمان می‌نامید و تلاش می‌کنید از حیثیت قرآن دفاع کنید، آنگاه از من انتظار دارید که با شما در مورد نقد قرآن گفتگو کنم؟ آیا شما تاکنون به خود اجازه داده‌اید که به قرآن نگاه انتقادی داشته باشید؟  اگر نقدی بر قرآن داشته‌اید پس بگویید تا بدانیم!؟

هشتم) قرآن کتابی پر از پراکنده‌گویی‌های نامنظم و بی‌هدف از موضوعات اخلاقی و اجتماعی و تاریخی و علمی است. بخش‌های مناقشه برانگیز آن که بیشتر دلخواه فرقه‌های گوناگون مسلمانان است را کنار می‌گذارم. برای آنکه نشان دهم این کتاب مقدس نیست و باید نقد جدی شود و ارزش این همه تعصب به خرج دادن را ندارد تنها کافی است به آیاتی که ادعاهای علمی دارد نگاهی بیاندازم تا ببینیم که نویسنده آن نه تنها تمرکز حواس نداشته و به شدت دچار پرش افکار بوده، حتی جمع و تفریق نیز بدرستی نمی‌دانسته. ولی گفتگوی من و شما اصلا اینها نیست. لب سخن من این است، می‌پرسم؛ چرا اگر کسی جلوی روی‌مان بگوید: ایرانی‌ها چندان عقب افتاده هستند که فرزندان‌شان را می‌کشند، یا هنوز درگیر قانون‌های مجازات قرون وسطایی هستند، یا اگر با عرب‌های امروز مقایسه کند و فرهنگ ورجاوند ایرانیان باستان را دست بیاندازد، هیچ کس از ایرانیان پیدا نمی‌شود که تفسیر خود را از ارزش‌های ایرانی بگوید؟ یا یک لایه نازک در بررسی‌های اجتماعی پیش برود و کمی از خود درباره ریشه‌های رویدادهای ناهنجار اجتماعی و قتل‌های ناموسی بپرسد؟! در حالی که همه شما بیشتر دوست دارید با سکوت خود تایید ‌کنید که ایرانیان مشتی گاو و گوسفند بوده‌اند در گذشته و اکنون نیز! از سوی دیگر اگر  در همان جا کسی آیه‌ای از قرآن را حتی بدون هیچ پرسش و نقدی، برخلاف عقاید شخصی شما مطرح کند، فوری باید به حیثیت اسلام و قرآن پرداخت و پرچم آنرا بالا نگه داشت؟! آیا شما اگر مسلمان هستی، ایرانی نیستی؟ آیا اگر احساس می‌کنید نیاز هست که وقت بگذاری و درباره قرآن عمیق‌تر فکر کنی و یک آیه بی‌اهمیت را ریشه‌یابی کنی، پس چرا نیازی نیست درباره دلایل وجود دخترکشی و اسیدپاشی و قتل ناموسی در میان ایرانیان عمیق‌تر بیاندیشی؟

نهم) سخن بسیار است هموطن. من بی‌شعور نیستم که درد بی‌وطنی‌مان را با ناسزاگویی به اعتقادات شخصی شما التیام بخشم. بلکه با دیدن همت شما برای برداشتن پرچم اسلام، که هیچ ارتباطی با هویت ملی من و شما ندارد، و البته بدترین عمر تاریخی و اجتماعی ما را تا همین امروز رقم زده، به غصه و دلتنگی دچار می‌شوم، چرا که یاری نمی‌بینم اندر کس برای برافراشتن درفش ایران؟ این‌گونه است که اسلام و الله، دشمن ایران بوده‌اند و هستند همین اکنون. 

دوشنبه، بهمن ۶

آخوند انگلیسی

 توکلی رو که یادتونه هر دوره می‌آمد در انتخابات ریاست جمهوری نامزد می‌شد؟! اکنون در مجمع تشخیص داره گه‌خوری می‌کنه. گفته که پناهیان کار خلاف قانون می‌کنه که حوزویان محبوب را می‌برد در خانه غسل می‌دهد. گمونم چند روز دیگه به گه‌خوری بیوفته و بگه کار خوبی می‌کنه، چون آیات عظام نظر ویژه‌ای به ایشان دارند و در هنگام غسل به او چشمک می‌زنند و شفاعتش می‌کنند. آخه پناهیان الان شده مسیول پناه دادن به دلنگون ختنه نشده این آخوندهایی که می‌میرند. اگر اینها پس از مرگ بروند در مرده‌شورخانه عمومی خب لو میرود که انگلیسی هستند. یاد رضاشاه گرامی باد که هنوز هم ازش ترس دارند این آشغال‌ها.