جمعه، اسفند ۱

تنها كاري كه مي توانم

قرار نيست انسان چيزي فراتر از آنچه هست باشد. او نمي‌خواهد توانائي‌هايش را در دايره‌ي زنده‌گي در اين دنيا، تمام‌وكمال به بازي گيرد. آن‌چنان اسير آنچه نيست هست كه در اين ويرانه‌ي دنيا تمام كارت‌هايش رو مي‌شود و چيزي براي به بازي گرفتن ندارد. اگر از هستي‌اش ذره‌اي كوچك مانده باشد، آنرا نثار آنچه نيست مي‌كند، و اعتبارش را از هستي ساقط! زيرا از پاسخ‌گوئي بخاطر رفتار و گفتار و پندارش در برابر پرسش‌هاي آنچه‌هست مي‌گريزد...

آنچنان كه گفته‌اند؛ توانا بود هر كه دانا، نيست. زيرا انسان اگر هم بداند كه چه چيزهائي در مسير آفرينش روزبه‌روزش تأثير دارند، باز هم نمي‌تواند مانع‌شان شود يا تغييري ايجاد كند. مي‌دانم كه مرا سه عامل پديد آورده‌اند؛ يكي قلب و احساس و فطرت‌ام، دوم؛ عقل و خرد و هوش‌ام، و سوم؛ روزگار و دنيايي كه در آن زنده‌گي كرده‌ام. در اين ميان من چگونه خود را بسازم و تعيين كنم؟ و از اين قرار است كه همه را مي‌بخشم، بي‌وسواس ميزان جرم و خطاي‌شان، بي‌خيال تجربه‌اي كه از او و آنها دارم، كه تا چه حد خطا مي‌كنند و بازگشت‌ناپذيرند، زيرا من هم هرگز نمي‌تواند بازگردم. آيا مي‌توانم فطرت‌ام را تغيير دهم؟ احساس و قلبي كه در ميان دو انگشت خداست، و هر آن مرا به سوئي مي‌كشد، چگونه به اختيارم درآورم؟ عقل و خردم كه در بند است و آني فارغ از آنچه از دروازه‌هاي كالبد وجودم وارد و بيرون مي‌شوند نيست، چگونه در بند اراده‌ي من درآيد؟ و اين اراده اصلاً چيست كه اين‌گونه بيهوده در زبان من لق‌لق مي‌زند؟ و اين زنده‌گي كي در پي اراده‌ي من چرخيده كه اكنون در مشت‌ام گره كنم؟ بيوده تلاش مي‌كنم ديگران را متهم به خيانت و خطا و اشتباه كنم، وقتي اراده‌اي ندارم و ندارند...

از انسان نخستين تا امروز، همه بر زنده‌گي و شخصيت و آفرينش من تأثير داشته‌اند، آن‌چنان مرا آفريده‌اند كه خود باور مي‌كردند، و مم آن‌چنان انسان‌هاي پس از خود را مي‌سازم ــ بي‌هيچ اراده‌اي ــ كه باورم‌ست. انسان نخستين كدام نقش و تصوير و سرگذشتي از خود به‌جا گزاشته؟ چه ميزان تأثير روشن و واضح و قابل مشاهده و بررسي تا به امروز از خود به‌جا گزاشته، كه قابل مقايسه با آثار مشهود ما براي آينده‌گان باشد؟ اين انسان نخستين چه موجودي بوده كه با كمترين ابزار ممكن، چنين تأثيري تا به امروز بشريت نهاده؟ و آنگاه ما كه اين‌همه وسايل و ابزار و قدرت‌هاي مافوق بشري در مشت داريم، چه تأثيري بر آفرينش هستي‌ي آينده‌گان مي‌گزاريم؟ اكنون كه من مي‌توانم همه‌ي آنچه ميراث بشر در تاريخ براي من به‌جا مانده را در اين‌جا و آن‌جا ثبت و ظبط كنم، تا كجا بر آفرينش آينده‌گان سهم خواهم داشت؟ خدا را شكر كه من در دنيائي آينده‌تر از اين متولد نشدم. زيرا آينده‌گان، اين حداقل اراده را هم نخواهند داشت! من آنها را نديده مي‌بخشم. من همه را نديده و نشناخته مي‌بخشم. اين تنها كاري‌ست كه مي‌توانم.

پنجشنبه، بهمن ۳۰

"گويا" مورد حمله مخابرات قرار گرفته


آقاي محمدجواد روح چند روز پيش در وبلاگ‌اش خبر داده بود كه :

از كارافتادن بعضي سايت‌هاي سياسي در يكي‌دوهفته اخير كار شركت مخابرات بوده. اين شركت نرم افزاري وارد كرده كه با حمله با سايت و بالا بردن نجومي آمار ويزيتورها، سرور را مجبور مي‌كند كه سايت مورد نظر را تعطيل كند. اين اتفاق تاكنون براي سايت‌هاي امروز، رويداد و پيك ايران رخ داده است.

الان هم چند ساعت است كه خبرنامه‌ي گويا آگهي داده :

به دليل تعداد كثير بازديدكنندگان خبرنامه، از ديروز شاهد كندي شديد دسترسي به سايت هستيد. ضمن پوزش از شما، مسئولين فني گويا در حال رفع اين مشكل هستند. لطفا دقايقي ديگر مجددا دسترسي به سايت را آزمايش نماييد.

شب مي‌گذرد

ساقي! غم فرداي حريفان چه خوري؟ پيش‌آر پياله را كه شب مي‌گذرد.

فردا مشت محكمي بزنيم!

الپر پيشنهاد داده؛ تودهني محكمي به دشمنان ايران بزنيم. بر همين اساس صبح جمعه همه‌باهم مي‌رويم كوه! البته پيشنهادش رو من مي‌پذيرم، اما از دركه اصلاً خوش‌ام نمي‌آد. من فردا صبح تو شيرپلا مشت محكمي به دشمنان ايران مي‌زنم. حالا اگر شيرپلا نشد، دوراهي اوسون هم خوبه!

یکشنبه، بهمن ۲۶

آگاهانه گناه كنيم

اگر حداقلي از علم شيمي آگاه باشيم، متوجه مي‌شويم كه يك دانشمند شيمي وقتي مي‌خواهد با تركيب دو ماده شيميائي به ماده‌ي تازه‌اي برسد، فقط تركيبات شيميائي‌ي آن دو ماده‌ي اوليه براي‌اش مهم نيست، بلكه هر دو ماده‌ي مشخص در شرايط محيطي‌ي متفاوت ممكن است، مواد مختلفي را پديد آورند، و اين كاملا طبيعي‌ست. يعني هم بايد شرايط دروني يك تركيب و فعل‌وانفعال شيميائي را لحاظ كند، هم شرايط بيروني و محيطي. دگرگوني‌هايي كه در جامعه انساني در طول تاريخ شكل مي‌گيرد هم به همين صورت است؛ وجود دو فرهنگ آماده براي آميزش و گفت‌وگوي سازنده كافي نيست، بلكه بايد شرايط تاريخي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي هم فراهم باشد. چند روز پيش گفتم؛ در تاريخ ايران نخبه‌گان و دانشمندان و دردشناسان كم نبوده‌اند، و همه هم به‌اندازه‌ي تمام هم‌قطاران‌شان در ديگر تمدن‌ها براي پيشرفت و سربلندي‌ي اين سرزمين تلاش كرده‌اند، اما زحمات‌شان يك‌صدم آن‌ها هم نتيجه‌بخش نبوده، و اين به‌خاطر شرايطي‌ست كه بر تاريخ ايران سايه افكنده؛ همان شرايط محيطي.

امروز هم ما خارج از اين شرايط محيطي نيستيم. بعضي وقت‌ها خبرها و تحليل‌هايي مي‌خوانم كه زبان‌ام قفل مي‌شود. نمي‌دانم چه بگويم و از كدام درد بنالم؟! بعضي وقت‌ها مي‌گويم؛ چه گناهي كرده‌ايم كه در اين شرايط محيطي دنيا آمديم؟! بعد مي‌گويم؛ اين تاريخ تاريك و پرطنش و فرهنگ فكرگريز و انديشه‌كش و جامعه‌ي تن‌پرور و خودآزار، از گناه ما نيست، گناه ما اين است كه هرگز نمي‌توانيم آگاهانه گناه كنيم...