چهارشنبه، دی ۱۷

شك: زلزله ابدي

بلائي بي‌دوا و درمان. چون زلزله، اما مدام. چون جذام، آري عين جذام. مرگ ندارد، شكنجه‌ي مدام است. در تمام اركان وجودت رخنه مي‌كند و ويران. هستي‌ات را از بن واژگون مي‌كند. آن شكي كه مي‌گويند سرآغاز ايمان است، تنها فريبي‌ست برتر، در مقايسه با ايماني كه فريب مي‌انگاريم. شكي كه من مي‌گويم، هيچ ايماني در نهايت ندارد. حتي نمي‌توان گفت خودش تنها باور و ايمان است. نه. باور شك نيست كه موجب شك و زلزله‌ي ابدي مي‌شود. تلقيني نيست. يك تفكر راهبردي‌ي از پيش تعيين شده براي رسيدن به منزلي مشخص نيست. دموكراسي‌ي روحي و رواني نيست كه ابزاري معين باشد براي رسيدن به باوري نامعلوم. يك بيماري‌ي ويروسي‌ست. به يكباره آوار مي‌شود. از كجا؟ نمي‌دانم!

هیچ نظری موجود نیست: