شنبه، اردیبهشت ۱۵

الگوی توسعه آمریکایی

اپیزود یک؛
دانشمندان فیزیک کوانتوم توانسته‌اند پدیده‌های پس از اولین پیدایش هستی را کشف کنند. با جزئیات. آنها می‌گویند در لحظات اولیه بعد از انفجار بیگ بنگ، پدیده‌ها دارای ده بعد بودند. اما در تاثیر نیروهای سه گانه ایجاد کننده جهان بتدریج این ابعاد در تقابل یکدیگر از بین رفتند و فقط ۴ بعد باقی ماند. سه بعد فیزیکی و زمان.

از همان لحظه همه چیز این جهان به هم مربوط است و هیچ چیز مستقلی وجود ندارد. این فرضیه  پرفسور حسابی بود که ذرات بنیادی تا بی نهایت ادامه دارند. و نتیجه می‌گرفت که در هستی هیچ پدیده‌ای نیست که از دیگر پدیده‌های این جهان بی تاثیر باشد. هیچ پدیده مستقلی در هستی وجود ندارد. که البته در حال حاضر به اثبات رسیده و این یک تئوری است.

اپیزود دو؛
دنیای ما انسان‌ها همیشه پیچیده بوده، و به مرور پیچیده‌تر هم شده. همیشه تاریخ اختلاف طبقاتی در اقتصاد بوده. همیشه تبعیض جنسی و قومی بوده. در همیشه تاریخ عده‌ای حاکم بوده‌اند و اکثریت محکوم. همیشه تاریخ آزادی‌های اجتماعی و سیاسی اقلیت یا حتی اکثریت کَمّی تحت کنترل طبقه اشراف بوده. برابری و عدالت فقط با قدرت یافتن مستضعفان و طبقه کارگر حاصل می‌شود. و تا آنها خودشان اراده نکنند با هم متحد نشوند هیچ تغییری براي‌شان حاصل نمی‌شود. طبقه کارگر و مستضعف باید با هم متحد شوند. همه سرمایه‌داران از یک قماش هستند. طبقه کارگر و مستضعف نیازی به سرمایه‌داران ندارد. آنها اگر با هم متحد شوند می‌توانند خودشان امور جامعه و کشور را بر عهده بگیرند. و خدا می‌فرماید تا در درون‌تان چیزی تغییر نکرده، جهان شما تغییر نخواهد کرد. باید تلاش کنیم ما کارگران و طبقه ضعیف جامعه یکسان فکر کنیم و قضاوت کنیم تا با هم متحد شویم و بر قدرت زورمداران چیره شویم.....

اینها خلاصه‌ای بود از شعارهای چپ. در یکصد سال گذشته. بخوبی یادمان هست که خمینی چگونه از استقلال ایران از شرق و غرب می‌گفت. می‌گفت و با هیجان هم مردم گوش می‌کردند؛ تا وقتی ما این آمریکایی‌ها را از کشور بیرون نکرده‌ایم اوضاع همین است. خاری و خفت اینها را نپذیرید. ما خودمان می‌توانیم. از پس همه کارها برمی‌آییم. ما استقلال می‌خواهیم. تا چیزی در فکر و فرهنگ ما تغییر نکند دنیای ما تغییر نمی‌کند.

و تاکنون هم هنوز همین شعارها هر روز تکرار می‌شود. که ما یک کشور مستقل هستیم. اجازه نمی‌دهیم کسی در کارمان دخالت کند. ما حقوق بشر اسلامی داریم. اجازه نمی‌دهیم غرب با حقوق بشر ساختگی خودش که مطابق فرهنگ خودشان است، نه ما، در سیاست داخلی ما دخالت کنند. حقوق بشر فقط یک بهانه است برای دخالت در امور داخلی ما.

و از فردای آن خواهیم دید عده‌ای نیز بر علیه سیاست‌های مداخله‌جویانه غرب به خیابان‌ها می‌ریزند.

اپیزود سه؛
در سال ۱۹۶۷ و درست ۵ سال بعد از تصویب قانون کاپیتولاسیون در مجلس سنای ایران، پیمانی مشابه این قانون به نام " پیمان سوفا" بین کره و آمریکا منعقد شد که طی این پیمان قرار شد تا کره جنوبی در قبال دریافت کمک های مالی و رها شدن از مشکلات اقتصادی خاک کشورش را بی کم و کاست در اختیار نظامیان آمریکایی قرار دهد. این کشور تا پیش از ۱۹۴۵ مستعمره ژاپن و از آن تاریخ تاکنون به طور کامل وابسته به ایالات متحده بوده است. نمی دانم نظر خواننده محترم در مورد پیشرفت‌های خیره کننده کره جنوبی بعنوان یک کشور وابسته به آمریکا چیست؟ پس مواردی را می‌شمارم که شاید حساسیت و غیرت ایرانی را برمی‌انگیزد.

در طول بیش از ۴۰ سال حضور و نفوذ آمریکایی‌ها در کره جنوبی، آنها مرتکب بیش از ۵۰ هزار جرم شده اند. البته این ها فقط آمار جرایمی است که پلیس کره متوجه آنها شده است. این در حالی است که طبق آمار دیوان قضایی کره جنوبی فقط به ۳۵۱ پرونده از این جرایم رسیدگی شده و فقط در تعدادی از این پرونده ها سربازان آمریکایی مجرم شناخته شده‌اند که البته طبق قانون سوفا محاکمه و اعمال مجازات این افراد به آمریکا سپرده شده. در این میان تاسف بار ترین جرایم موجود تجاوز و آزار جنسی زنان و دختران کره ای توسط نظامیان آمریکایی بوده است. تجاوز چهار سرباز آمریکایی به یک زن کره ای در سال ۱۹۴۶، تجاوز به یک دختر بچه ۱۴ ساله در سال ۱۹۵۶، تجاوز به یک مادر و دختر در سال ۱۹۶۷ و تجاوز جمعی هشت سرباز به یک زن در سال ۱۹۷۱ و آزار و اذیت یک دختر بچه ۶ ساله در سال ۱۹۹۷ تنها گوشه ای از آمار بیشمار جرائم سربازان آمریکایی در کره بود.

اپیزود چهار؛
میزان کفایت سیاسی دولت‌ها است که روند توسعه را تضمين مي‌كند. دولت‌های متمایل به توسعه قادر خواهند بود هم موانع اجتماعی - سیاسی را مرتفع کنند و هم با ممارست بر خواسته‌های توسعه‌طلبانه، الگوی مناسبی از پیشرفت را ترسیم نمایند. اتفاقی كه در كره جنوبی به روشنی ديده می‌شود.

روند توسعه کشور کره‌جنوبی اين واقعيت را به ما نشان می‌دهد كه چگونه دولت نظامی «پارک» و پس از او «چون» توانستند با غلبه بر خواسته‌های اقتصادی عموم مردم و بدون توجه به اعتراض‌های سیاسی چپگرایانه و پوپولیستی جبهه دانشجویی کره در قالب جنبش‌های دموکراسی‌خواه، توسعه را در کره‌جنوبی نهادینه کنند. آنجا كه کره‌جنوبی در روندی حيرت انگيز از يك دولت نظامی به دولت دموکراتیک کنونی و توسعه‌خواه تبديل شد، و شرايطی را ايجاد كرد كه بسياری از مردم فقیر مسير زندگی‌شان تغيير كرد و حالا جامعه‌ای ثروتمند را تشكيل داده‌اند.

در روند توسعه کره‌جنوبی، دولت دست نشانده کره جنوبی دو كار مهم را انجام داد؛ از سویی با سیاست‌های عدالت‌خواهانه طبقه پایین جامعه، فقرا و تهدیستان مقابله کرد و اجازه نداد تا این گروه سدی علیه توسعه ایجاد كند، و از سوی دیگر دولت در روند توسعه طی سالهای 1960 تا 1980، در مقابل خواست‌های دموکراتیک دانشجویان و طبقه متوسط که برآمده از همان توسعه بودند ايستادگی کرد. و درنتیجه با این راهکار توانست بهترین استفاده را از روابط وابسته خود با آمریکا و غرب ببرد.

در فاصله سال‌های 1961 تا 1992، نظام سياسی حاكم بر سئول با ماهيت مستبدانه خود " یک رژیم بوروكراتيك استبدادی و صنعتی"  را بنيان گذاشت. بدون توجه به آرا و افكار عمومی، چرخ توسعه مطابق همان سیاست‌های سودجویانه و برنامه‌های توسعه‌طلبانه آمریکا جلو برد. كره جنوبی از استبداد تا دموكراسی و از توسعه نيافتگی تا توسعه، شاهد حاكمانی بوده كه در طول حدودا سه دهه اين كشور را تحت استعمار و وابسته به آمریکا پيش برده‌اند. در عين حال كره‌جنوبی از سال 1987 در دوران گذار به دموكراسی "روتائه وو" و سپس "كيم يونگ سام" را به‌عنوان اولين رئيس جمهور برآمده از دموكراسی به خود ديد.

پس از مرگ پارك، "چون دوهوان" در فاصله سال‌های 1980 تا 1987، با سركوب اعتراضات مردمی و بيرون كردن توده‌ها از صحنه سياست، مثل یک دولت صد در صد دست نشانده آمریکایی، کاملا خود را متعهد به توسعه آمریکایی و غربی نشان می‌دهد. در نتیجه این سیاست‌ها، در فاصله سال‌های آغازين دهه 60 ميلادی تا سال‌های پايانی دهه 80 ميلادی آنچه در لايه‌های زيرين جامعه کره جنوبی نشان می‌دهد، همانا نهادينه شدن الگوی رفتار سياسی متفاوتی در طبقه متوسط جامعه بود. رفتاری که ناشی از تسلط فرهنگ آمریکایی بود. و گذار به فضای دمكراتيك را آسان می‌نمود.

تاريخ توسعه كره جنوبی، گذار از نظريات بدبينانه به نظريات سازگاری میان ظالم و مظلوم، میان کارگر و سرمایه‌دار را روايت می‌كند. توسعه‌ای كه بدون دموكراسی پديد آمد، با سلطه بیگانه و وابستگی به بهانه حقوق بشر آغاز شد، ولی خود به مثابه نیای دموكراسی و توسعه همه جانبه پیش رفت.

اپیزود پنج؛
کم نیستند مردمانی که یک قرن است تحت نفوذ افکار چپ، با سوءاستفاده از نادانی و بی‌سوادی عوام، آنها را به اتحادهای توخالی دعوت می‌کنند. و نتیجه هم می‌گیرند. تاریخ کره شمالی در مقایسه با برادران‌شان در کره جنوبی چنین است. اکنون پس از گذشت ۵۰ سال از ایجاد مدار ۴۸ درجه میان کره شمالی و جنوبی، می‌بینیم که فرهنگ و تاریخ باستانی و معاصر، هر چه که باشد، هر چقدر که غنی و مفتخر باشد، باز هم نمی‌تواند سرنوشت مردمان را تغییر دهد. ولی همان افتخارات اگر در یک جامعه توسعه پذیر باشد می‌توانند بهترین نتایج را به بار آورد. آنچنان که در کره پیش آمد.

از جمله دیگر نمونه‌های قابل بررسی ترکیه است. یا عربستان، سنگاپور، آرژانتین. ترکیه تحت کنترل سیستم غربگرای آتاتورک تا حدود ۸۰ سال توانستند مردم ترکیه که شرایط فرهنگی و تاریخی بسیار فرومایه‌ای داشتند را تا آستانه دموکراسی و توسعه اقتصادی برساند. و در نتیجه توسعه فرهنگی را نیز شاهد هستیم در ترکیه که تاریخ و فرهنگ متعصب و جزم‌اندیش آنها هرگز اجازه چنین پیشرفتی را نمی‌داد. و اکنون در حال ظهور مجدد رفتارهای افراطی‌گری هستیم. نه بخاطر ترجیح فرهنگی و تاریخی مردم. بلکه فقط بخاطر برنامه‌های ضد حقوق بشری و ایجاد سومین زندان بزرگ جهان برای روزنامه‌نگاران. سیاست‌های خشونت‌طلبانه اردوغان در حال تولید مجدد یک هموژنی افراطی‌گری در ترکیه است، نه فرهنگ بومی آنها.

یا عربستان که در فرهنگ و تاریخ بدوی خود غرق بود. پس از ۵۰ سال نفوذ غرب و به خصوص آمریکا، با توسعه اقتصادی و رشد رفاه اجتماعی و ایجاد ارتباط وسیع با غرب، اکنون دارای ساختار فرهنگی متفاوتی در میان مردم است که می‌تواند زمینه‌ساز توسعه واقعی در آینده باشد. تا جایی که ملک سلمان آشکارا سخن از حمایت از اسلام میانه‌رو و حذف ایدئولوژی‌های افراطی می‌زند. و وهابیت را فقط یک واکنش بد به شیعه افراطی ایران می‌شمارد. او رسما از زمینه‌سازی برای دوره انتقال به پادشاهی توسعه‌طلب آینده سخن می‌گوید.

این در حالی است که ایران از اواخر دوره قاجار با ایجاد ارتباط با غرب - که به زعم ما یک ارتباط یک طرفه و استثماری و استعماری بود همچنان که امروز همین فحش‌های سیاسی را به عربستان یا امارات و اسرائیل نسبت می‌دهیم - توانست همین زمینه‌سازی را صد سال پیش ایجاد کند. پس از آن دوره ایران تحت تاثیر جریان تجددگرایی قرار گرفت و نتیجه آن قدرت یافتن رضاخان پهلوی شد. پهلوی در طول عمر ۵۰ ساله خود آشکارا تلاش می‌کرد از ساختار فکری نفوذگرانه از سوی شوروی و حزب توده فاصله گیرد و خود را با سیاست‌های غرب و بخصوص آمریکا سازگار کند. او حاضر است نفت را به انگلیس ببخشد اما کشور در امان از شوروی باشد و توده‌ای‌ها مسلط نشوند. و پهلوی دوم پیش از کره جنوبی کاپیتولاسیون را می‌پذیرد ولی حمایت آمریکا را داشته باشد. این اوضاع در دهه چهل خورشیدی ایران را در جهان به بالاترین نرخ رشد اقتصادی می‌رساند. این یعنی همان راهی که کره جنوبی بعدها پیمود. اما اکنون می‌بینیم با قدرت یافتن یک نظام واپسگرای کمونیستی اسلامیستی، نه تنها همه آنچه پهلوی ساخت از میان رفته، که اکنون باید از عربستان راه‌های توسعه را یاد بگیریم.

اپیزود شش و نتیجه‌گیری؛
این جهان و هستی یک پدیده یکپارچه است. راهی برای برتری نیست مگر از روش‌های طبیعی. و در کنار دیگر پدیده‌های این جهان. هر چه پدیده‌ای قوی‌تر باشد، درنتیجه تاثیرگذارتر است. لذا اگر بخواهی قوی‌تر باشی، باید خود را با آنها که قوی‌تر هستند همراه کنی. شعارهای عوامفریبانه همیشه نسل‌های نادان تاریخ را به انحراف کشیده‌اند.

چه مانند «اينگل‌هارت»  معتقد باشيم كه: «فرآيند تدريجی تغيير فرهنگ است كه بر رفتار سياسی تأثير می‌گذارد.» يا اينكه بر اين باور باشيم كه گروه‌های ميانه اجتماع راهبرد تحول فرهنگی را نمايندگی می‌كنند. بهرحال تحول در وضعيت اقتصادی مردم می‌تواند راه را برای کنار زدن تئوری‌های توطئه‌محور، توهم خودباختگی ملی، غیرت مردانه، نفوذ اجنبی، برهنگی فرهنگی و فرهنگ برهنگی، و از این قبیل شعارها باز کند. دیگر در یک عربستان یا ترکیه یا کره ثروتمند کسی فکر نمی‌کند که «توسعه آمرانه مساوی است با کاسب‌کاری نان». دیگر کسی فکر نمی‌کند «حقوق بشر بهانه‌ای است برای تسلط». تا اين بار، هم طبقه متوسط بدون دغدغه‌ نان به دنبال "رأي" خود باشند، و هم افزايش دانشجويان آگاه، بتواند توده‌های سازمان نيافته را به دموكراسی و حضور سياسی آگاهانه تشويق كند، بجای شعارهای توده‌های خیابانی.

عوامفریبی همیشه در یک قالب به سوءاستفاده از نادانی مردمی نمی‌پردازد. گاهی در قالب دین، گاهی آزادی و عدالت، گاهی طبقه تقابل کارگر و مستضعفین، گاهی حقوق بشر. آنچه پس از بکارگیری گزاره‌های به ظاهر بدیهی و هیجان‌انگیز رخ می‌دهد، رفتارهای احساسی توده‌های مردم است، و در نتیجه آن سوءاستفاده از انرژی آزاد شده‌ای که بدون برنامه و مدیریت اقدام می‌کند. فقط براساس غلیان احساسات مردم.

اخیرا یکی از همین عوامفریبی‌ها در قالب حقوق بشر در جهان پدید آمده. یکی می‌گوید ما حقوق بشر اسلامی داریم. یکی هم می‌گوید حقوق بشر باید مردمی باشد نه دولتی. درحالی که آنچه واقعیت دارد، سوای از آن همه شعارهای عوامفریبانه، همان چیزی است که در اعلامیه جهانی حقوق بشر و الحاقیه‌های آن هست. و بدرستی مخاطب اعلامیه جهانی حقوق بشر دولت‌ها هستند نه مردم. زیرا در دنیای مدرن مفهوم دولت و مردم متفاوت با چیزی است که ما انسان‌های ساخته شده در فرهنگ ماقبل تاریخی‌مان می‌فهمیم.

لذا باید تلاش کنیم همه آن گزاره‌های بدیهی که مدام موجب عقب‌ماندگی ایران شده را بشناسیم؛ استقلال در برابر تمدن غرب و آمریکا، استفاده ابزاری غرب از حقوق بشر برای سلطه و منافع خودشان، غیرت ما اجازه نمی‌دهد زنان مان را در اختیار آمریکایی‌ها قرار دهیم. شنیدن این جملات از یک ایرانی نجات یافته در تمدن غرب که از همه مواهب روز حقوق بشر و توسعه مدرن آمریکایی پس از یک جنگ ویرانگر و سلطه آمریکا به آن رسیده، چه توجیهی دارد جز غربت در وطن خویش؟ امیدوارم از رک گویی من ناراحت نشوید.