شنبه، شهریور ۱

اسطوره‌سازي در توان من نيست!

شايد يك ماه پيش بود كه اينجا مطلبي نوشتم از جمشيد رمه‌خوب و ضحاك ماردوش، اسطوره‌هاي باستاني ايران. من حتي در آنجا از روش حكومت‌داري جمشيد دفاع كردم و گفتم كه براي زمان خودش كاملا طبيعي بوده. آن‌روز هيچ‌كس نگفت كه تو داري اسطوره‌سازي مي‌كني، چون واقعا اين‌كار را نمي‌كردم، اما نمي‌دانم اين چه بلا و مصيبتي بوده بر سر ما نسل تازه‌ي ايران آورده‌اند، اين دين به دنيا فروشان قدرت طلب زر پرست، كه تا نامي از امامان معصوم مذهب شيعه مي‌آوري با برخوردهاي غيرمنطقي مواجه مي‌شوي. من چند روز پيش مطلبي از وبلاگ فل‌سفه انتخاب كرده بودم كه به‌نظرم بسيار جالب بود. اين كاري‌ست كه در تمام وبلاگ‌ها رايج است. اين مطلب با عنوان «زبان خامه ندارم» در فهرست مطالب بالا موجود است. چيزي كه از آن مطلب توجه مرا جلب كرد، به‌غير از روش متين و سنجيده نويسنده در بيان يك حديث از پيامبر، كه مطمئنا با برخوردها و چسباندن انگ‌هاي آنچناني مواجه مي‌شود، بيان نيمه‌ي حديثي بود كه شيعيان متعصب از بيان آن تا كنون طفره رفته و براي خود و اسطوره‌هاي مقدس‌شان بيان آن‌را شايسته نمي‌دانند. حديث از پيامبر است كه به حضرت فاطمه لقب بانوي زنان بهشت را مي‌دهد. اما نوسنده‌ي آن مطلب مي‌گويد شيعيان نيمه‌ي دوم اين حديث را مخفي كرده‌اند، ولي مرحوم محمد غزالي در بيان صحيح حديث چيز ديگري مي‌گويد؛ كه يعني آسيه همسر فرعون و مريم مادر عيسي هم سيده‌ي زنان عالم خويش‌اند، و حضرت فاطمه هم سيده‌ي زنان عالم خويش است. اين موضوع به‌نظر من بي‌نظير است، يعني تاكنون جائي نشنيده‌ام، در هيچ ديني و از قول هيچ پيامبر و فيلسوف و عارف و دين‌شناسي كه در بهشت موعودش عوالم متفاوتي براي اهل بهشت وجود داشته باشد. از اين ابراز شگفتي كه بگذرم، به كساني كه مرا متهم به اسطوره‌سازي كردند بايد بگويم؛ اگر دليل‌شان بيان اين حديث است، كه اين حديث خودش اصل اساسي اسطوره‌گي، كه بي‌بديل بودن اسطوره است را نقض مي‌كند. بنابراين من مطلقاً اسطوره‌سازي نكردم، بلكه بجاي «نقل احاديث جعلي و روايات خرافي، براي به ميان كشيدن احساسات افراطي معتقدان، به‌جاي تعقل و مدارا»، سعي كرده‌ام با «نقل نيمه‌ي گم‌شده‌ي اين حديث، بر ذهن معتقدان به آن نورافشاني كنم تا بيشتر فكر كنند». اين تنها كاري‌ست كه اخلاقاً ما مي‌توانيم در مواجهه با كساني كه به‌فرض در ذهن‌شان اسطوره‌ها جاي تعقل و تفكر و انتخاب سالم و انساني را گرفته، انجام دهيم.

دوستان :

هر گونه حرفي از اسطوره‌هاي ديگران بت‌سازي نيست، وگرنه شما هم چه اينجا و چه در وبلاگ خود از آنها نوشته‌ايد. و هرگونه بت شكني هم كار صوابي نيست، كه بت‌ها هم به‌نظر من براي برخي انسان‌ها كه اگر زندگي به انتخاب خودشان باشد جامعه‌ي بشري را با خطر انقراض مواجه مي‌كنند، مي‌تواند مفيد باشد، گرچه غير انساني‌ست.

بت‌ها هم اگر حرف صحيحي زدند بايد پذيرفت، و اين‌كه اين‌همه تحقيقات تاريخي در مورد اسطوره‌ها مي‌شود، به همين دليل است؛ كه دانشمندان بدانند آنها چگونه توانسته‌اند نظر انسان‌ها را اين‌طور خداگونه به خود جلب كنند. در اين تحقيقات و بحث‌ها راجع به اسطوره و زمينه‌هاي شكل‌گيري و نفوذ آنها در زندگي مردم، نكات آموختني بسياري وجود دارد.

و البته كسي هم نمي‌تواند مانع از بت پرستي من يا شما باشد. گواه‌ش هم تاريخ بشر و آدمي است كه هميشه نسبتي با بت داشته و دارد، بي‌استثناء. اين بت‌ها سه دسته‌اند؛ آنها كه رسماً مي‌شكنند و ديگر نسل‌شان منقرض شده، آنها كه نوعاً مي‌شكنند و در ميان‌شان خوب و بد يا به‌عبارت بهتر، مطلوب و نامطلوب هست، و دسته آخر آنها كه هرگز مطلقاً از ميان نمي‌روند و جايگاه ثابتي در دل همه‌ي ما دارند. و در ميان اين بت‌هاي اخير هم خوب و بد و مفيد و مضر هست.

لازم نيست حتما دين‌دار بود تا اسطوره‌سازي كرد، گرچه اسطوره‌ها بخاطر خاصيت ذاتي‌شان در خدمت اديان بوده و در اين فضا رشد كرده‌اند، ولي در دوران مدرنيته كه دين نقشي در جامعه ايفا نمي‌كند، مسلما اسطوره‌ها را بايد جاي ديگري در جامعه جست.

اسطوره‌سازي بد هست، اما موقعي بدتر مي‌شود كه براي ديگران اسطوره‌سازي مي‌كنيم. و بت‌شكني فقط وقتي خوب است كه بت‌هاي خود را مي‌شكنيم، نه اسطوره‌هاي مذهبي ديگران. شكستن اسطوره‌هاي ديگران حتي اگر كاري پرثمر و مفيد باشد، كاملا غيراخلاقي و خلاف كرامت انساني‌ست. اين كار يعني من اختيار را از آنها سلب كرده‌ام، و اختيار همان چيزي كه مي‌خواهم با بت‌شكني به آنها بدهم. شخص بت‌شكن با اين كار خود را در مركز حقيقت مي‌نشاند. براي همين بت‌شكن هميشه بت مي‌شود. ما مي‌توانيم اسطوره‌هاي ذهن و روح خود را مدام بشكنيم، اما فقط براي خود، نه ديگران.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خارج از برنامه : بيش از يك‌سال از وبلاگ‌نويسي من مي‌گذره و از همان ابتدا تصور مي‌كردم اين روش قرار گرفتن مطالب وبلاگ‌ها كه روي هم تلمبار مي‌شه كاملا اشتباه‌ست. بزرگان گفتن تا عقيده‌ات عمل نكني، خوب و بدش رو پيدا نمي‌كني. الان دو ماه است كه من اين شيوه‌ي قرار گرفتن مطالب پشت هم، بجاي زير هم رو تجربه مي‌كنم و متوجه شدم كه اشتباه مي‌كردم. ايني كه من درست كردم بقول يوسف خان؛ ديگه وبلاگ نيست، سايته! براي همين دارم تلاش مي‌كنم به شكل وبلاگ‌هاي ديگه درست‌اش كنم. نكته‌ي بعد در مورد پيام‌گير است كه كاملا بي‌فايده شده و قصد دارم به‌جز مواردي كه فكر مي‌كنم ممكن است به كار بيآد بطور دستي وسط مطلب يا در انتهاي آن مي‌گذارم.

هیچ نظری موجود نیست: