در توضيح و نقد مطلب آقاي پاريزي با عنوان: «روشنفكري ديني لازم بود اما ديگر كافيست»
گرچه سعي ميكنيد، بنا به گفته خودتان فارغ از نگاه فقهي به دين و روشنفكري ديني نگاه كنيد، اما در جاي جاي كلامتان نگاه فقهي وجود دارد و اساساً غير از فقه چيز ديگري از دين نگفتيد! چه كسي را ميخواهيم فريب دهيم؟! اگر دين فقه است، كه اينگونه اجتناب از بيان صريح اين واقعيت براي چيست؟ و اگر فقه نيست پس چرا غير از آن حرفي براي گفتن نداريم؟ و اگر دين را نميشناسيم چرا چيزي را ديني يا غير ديني ميناميم؟ اصلاً شايد همان تفكري كه بعنوان روشنفكري لائيك ميناميم، ديني باشد؟ يا به عكس؟ شايد هم هر دو يكي باشند؟ ما كه دين را نميشناسيم؟! چرا همچون كشورهاي ديگر روشنفكران خود را مزين به نام ميهنمان و نوع منطقشان نميكنيم، بجاي دينشان؟ بنظرم اين نامگذاري؛ ديني و غير ديني، بسيار عاميانه و خلاف عرف نگاه علمي است.
اينكه بيان مصلحت بر دروغ استوار است ناشي از يك باور غلط است كه از عهد ما قبل خرد براي ما به وديعه مانده؛ حقيقت برتر از مصلحت است. واقعيت اين است كه مصلحت فارغ از حقيقت است. دقيقا مثل همان رابطه (يا بيارتباطي) سياست و دين است. وقتي قرار است به هم نزديك شوند چنان به هم ميپيچند كه يكي ميشوند و غير قابل تشخيص، و وقتي قرار است از هم فاصله بگيرند چنان از ماهيت خود دور ميشوند كه اصل نتيجهي عملكردشان به كل فارغ از آنچه در ذاتشان نهاده شده حاصل ميشود.. اين دو ماهيتي جدا از هم دارند و قابل قياس نيستند. و هر چيزي كه در جايگاه ذاتي خود قرار نگيرد، نميتواند مفيد و خيرخواهانه باشد.
اگر ايرادهاي وارده به عملكرد و نتيجهي عمل اصلاح طلبان را صحيح بدانيم، چگونه ميتوان آنرا به نادرستي منطق روشنفكران ديني تعميم داد؟
اولاً كه بجاي روشنفكر ديني تنها بايد گفت روشنفكر. چون دنياي فكر و انديشه با دنياي سياست متفاوت است. اگر در تعامل ميان انديشههاي متفاوت، يا به زعم شما لائيك و ديني ــ كه برندهي نهايي را خرد نسبي نوع بشر تعيين ميكند ــ فرضاً روشنفكري ديني يا لائيك غلبه كند، نشان دهندهي ضعف بيان در منطق آن انديشهي شكست خورده است. اما هيچ عاقلي نميگويد نتيجهي حاصله از گفتگوي ميان اين دو انديشه، لزوماً تفكر يكي از آنهاست، بلكه هر دو در تعامل با يكديگر و تأثير گذاري بر هم، يك تفكر غالب را خلق ميكنند. مثلاً اگر شما امروز در منطق خود اشتباه ميكنيد و من در مقام مخالفت با شما برميخيزم، اگر بتوانم نقد خوبي ارائه دهم، نتيجه اين ميشود كه شما هم ذهني عميقتر و دقيقتر مييابيد و ميتوانيد منطق و تفكري ارزندهتر از پيش ارائه دهيد. دنياي علم و دانش قوانين خاص خود را دارد و نميتوان گفت تفكر حاصله فقط ناشي از خرد و دانش يك گروه بوده و گروه ديگر بيتأثير بودهاند. اگر هم كه واقعاً بيتأثير بودهاند، خب بايد بيشتر انگشت انتقاد را بسوي آنها گرفت، نه كساني كه توانستهاند تفكر خود را به منطق مورد پسند عموم نزديك كنند. بنابراين براي بيان تأثيرگذاري انديشه روشنفكران بر جامعه، بجاي اشارهي مدام به مصب روشنفكري، تنها بايد بگوييم روشنفكر.
ثانياً، چرا بايد از به سنگ خوردن تير اصلاح طلبان نتيجه گرفت كه منطق روشنفكران اشتباه بوده؟ به اين ترتيب روشنفكري را با علم نجوم در عهد باستان اشتباه گرفتهايم. منجمان كلداني و مصري بودند كه سرنوشت افراد سرنوشتساز را از صور فلكي پيشگوئي ميكردند. و ميدانيد كه اين افراد سرنوشتساز در آن زمان حامل همان بار سياسي و تمدنسازي بودند كه ديگر امروز، چه بپذيريم چه نپذيريم، بهرحال بعهدهي مردم است. اين داستان شبيه به تصور همان دينداران سنتي از رسالت پيامبران است. اين طور كه معلوم است تفاوت ما باصطلاح متجددان با آن سنتيهاي متحجر الفكر، تنها در نام است؛ ما ميگوييم روشنفكران، آنها ميگويند پيامبران. اما نوع نگاهمان به رسالت و نهايت خواست و تأثير آنها بر جامعه يكي است.
بنظر من شكست اصلاح طلبي نه از ضعف يا نادرستي تئوريهاي روشنفكري ــ چرا كه معيارهاي صحت و سقم يك انديشه جداي از تجربهي عملي آنهاست ــ بلكه مربوط به ضعفهاي آشكار ساختار سياسي حكومت كنوني ايران است. بنظر من در اين ساختار سياسي كسي كاري نميكند مگر در جهت اضمحلال روز افزون اين نظام. و دقيقا آنچه باعث ميشود كه ما تصور كنيم اصلاح طلبان شكست خوردهاند، اين است كه آنها نتوانستند اين نظام را نجات دهند. در حاليكه اصلاح طلبي روشي است معلوم كه به نتايجي نامشخص منتهي ميشود.
بنظر من، روشنفكري پديدهايي فرهنگي است، و تابع قواعد خاص آن. تنها در صورتي ميتوانيم از لزوم يا كفايت حضور آن سخن بگوييم كه آنرا نوعي دسيسه و توطئه قلمداد كنيم، نه پديدهايي كه حاصل داد و ستدهاي آزاد فرهنگي و علمي است. بنظرم ايراد كار، يا بهتر بگويم؛ تفاوت نگاه از همين نقطه آغاز ميشود، كه باور نداريم روشنفكري ــ يا به زعم شما با قيد ديني ــ پديدهايي فرهنگي است، و نميتواند در چارچوب مصلحت انديشيهاي ما يا حسابهاي سود و زيان سياستمداران قرار گيرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر