شنبه، شهریور ۲۲

واقعيت نه چندان معتبر و محترم ما

من در مورد اينكه با «كنار گذاشتن همه‌ي احكام سياسي و اجتماعي اسلام» مي‌شود مردم را دوباره جذب اصلاحات كرد، شك دارم. بنظر من مردم ايران هيچ‌گاه تجربه‌ي اصلاح‌طلبي نداشته‌اند و اين اولين تجربه‌ي ما بود. بنابراين انتظار گزافي است كه خود را با انگليسي‌ها مقايسه كنيم كه هيچ‌گاه تجربه فكر و عمل‌كرد انقلابي نداشته‌اند! حتي اگر زمان اصلاحات بجاي 700 سال فقط 70 سال باشد. اگر اين تجربه اصلاح‌طلبي در هزار سال پيش رخ مي‌داد و پس از آن هم حداقل در هر قرن براي پنج سال چنين تجربه‌اي را مي‌آزموديم، اكنون مي‌توانستيم بگوييم؛ مردم تنها به اصلاحات بعنوان شايسته‌ترين راه ايمان آورده و فقط به آن فكر خواهند كرد و همين راه را ادامه مي‌دهند.

اما نظر من اين است كه وضعيت ايران چندان هم كه مي‌گوييم و مي‌گويند وخيم و غيرقابل حل نيست. ما تنها توانايي مديريت سياسي و اجتماعي اين مجموعه‌ي انساني پيچيده و سردرگم را فارغ از هر گونه ملاحظات تاريخي و قومي و فرهنگي، آن‌چنان كه جهاني فكر كنيم و عمل كنيم، نداريم. علي‌رغم آنچه ما فكر مي‌كنيم كه جهاني شدن در جهت انهدام سنت‌هاي بومي است، عملاً نشان داده شده كه به عكس اين نظريه است، و حتي اگر جهاني شدن با زور اسلحه، و براي مردماني چون عراقي‌ها باشد، باعث قوت و قدرت فرهنگ بومي و ارزش‌ها و منافع ملي آنها مي‌گردد (چه بسا آنها پيش‌تر هيچ‌گونه توافق نظري در مورد منافع ملي نداشتند). و اساساً جهاني شدن براي تقويت فرهنگ‌هاي بومي و البته در جهت تفاهم متقابل ملت‌ها، آن‌چنان كه شائبه‌ي يكي شدن آنها را دارد، پديد آمده است.

من نه تنها راه دوم آقاي حجاريان را محتمل مي‌دانم (در مقام تماشاگر) ، بلكه بنظرم سازنده‌تر و قابل دسترس‌تر است (در مقام بازيگر). توضيح اينكه؛ پس از هجوم اعراب، اين اولين بار است كه مردم ايران اين‌چنين تجربه‌اي در پذيرش و استقبال از مهاجم را مي‌آزمايند. (در مورد سهولت اشغال ايران بزرگ براي اعراب باديه نشين، رجوع كنيد به جلد دوم كتاب روزگاران ايران، اثر استاد زرين‌كوب) و از طرفي ما ايرانيان در تاريخ پنج هزار ساله‌ي خود مردماني متصف به صفت بيگانه‌نوازي بوده‌ايم. ايرنيان باستان هميشه به دنبال پديده‌هاي نو، و كشف و آميزش با تمدن‌هاي غريب و تازه بوده‌اند، و از آنان با اشتياق استقبال كرده‌اند. ما هميشه به آميخته‌گي با مردماني با صفات و فرهنگ‌هاي ناشناخته عادت داشته‌ايم، و آنرا از كرامات خود مي‌دانسته‌ايم و حتي يونانيان هم اين صفت را از كمالات ما مي‌پنداشته‌اند كه توانايي هضم تمدن‌هاي غريب و بزرگ و هرچند قدرتمند را در خود داشته‌ايم.

مي‌دانيم اين خصيصه‌ي ملي تا پيش از انقلاب 57 كاملاً نمود و حضور داشته (به اشكال متفاوت). خصوصيتي كه بيشتر بخاطر شرايط جغرافيايي ايران است. اما ما معاصران ايران بخاطر اين ربع قرن زندگي در پوست گردو، ممكن است فكر كنيم؛ چه وضعيت بغرنج و نامحتملي براي‌مان پيش خواهد آمد، و چه ننگ و خفت ملي براي ايران خواهد بود، اگر به هجوم بيگانه تن دهيم! اما در مقام پاسخ‌گويي بايد گفت؛ ما در پذيرش بيگانه‌گان و هضم و حتي هدم آنها در فرهنگ و تمدن خود، و تأثير متقابل بسيار چيره‌دست هستيم، و خوش‌بختانه يا متأسفانه بايد گفت اين تنها تجربه منحصربه‌فرد و موفقيت آميز ما ايرانيان است، كه هميشه‌ي تاريخ به بهترين وجه از عهده‌ي آن برآمده‌ايم.

شايد برخي در مقابل اين رأي و نظر (كه يقينا نياز به مداقّه دارد) با احساسات شوونيستي و از موضع دفاع از حيثيت ملي برخورد كنند. و حتماً شنيده‌ايد سخنان اخير آقاي رفسنجاني كه از موضع برتر و دست بالا مي‌گويد: آمريكا در محاصره‌ي ما است! ايشان به نوعي از موضع همان احساسات ملي‌گرايانه‌ي كاذب، كه در اين ربع قرن اخير به شدت توهم‌آميز شده ــ و البته تصور مي‌كنم پيش از انقلاب هم حكومت رسماً مروج آن بوده ــ سخن مي‌گويند. احساسي كه نهايتاً نتيجه‌اي جز ويراني و سرشكسته‌گي براي‌مان نخواهد داشت. اكنون بايد پرده‌هاي ملي‌گرايي ــ يا همان نخوت و تكبر ــ حاصل توهم از خود را كنار بزنيم و به واقعيت نه چندان معتبر و محترم خود بازگرديم.

البته واقعيت ديگري هم هست؛ من بي‌نام و نشان بي‌هيچ ترس و واهمه‌اي و مسئوليتي از بابت اعتقاد و عملكردم، فقط در مقام بحث و نظر حرفي مي‌زنم و مي‌روم. شما در نظر بگيريد آقاي حجاريان ممكن است بخاطر بيان راه دومي كه در مقام تماشاگر گفته‌اند و نه در تأييد آن، تهديد و مجازات شوند. اما از نظرگاهي ديگر تجربه‌ي اين چند سال اخير نشان داده؛ اصلاح‌طلبان گرچه در نيت و نظر چنين قصدي نداشته‌اند، اما نتيجه‌ي عملي فعاليت‌هاي اصلاح‌طلبانه‌ي آنها در جهت تقويم راه دوم بوده، و كاملاً ثمربخش.

هیچ نظری موجود نیست: