پر كن پياله را كاين آب آتشين ديريست ره به حال خرابم نميبرد.
اين جامها كه در پي هم ميشود تهي درياي آتش است كه ريزم به كام خويش.
گرداب ميربايد و، آبم نميبرد!
هان اي عقاب عشق!
از اوج قلههاي مه آلود دوردست
پرواز كن به دشت غم انگيز عمر من
آنجا ببر مرا كه شرابم نميبرد!
آن بيستارهام كه عقابم نميبرد!
در راه زندگي،
با اين همه تلاش و تمنا و تشنگي،
با اينكه ناله ميكشم از دل: كه آب .. آب ..
ديگر فريب هم به سرابم نميبرد!
پر كن پياله را..
دلم گرفت زين عناصر سست كه در مادهي انسانيتام پيوند خورده، بهدست آن فرشتگان دو دره باز.
تا لحظهاي كه بتوانم قلم دست بگيرم، شعرها و يا بهتره بگم؛ مزخرفات زيادي نوشتهام. نوشتههام رو سپردم به رانندهي تاكسي، و اشكهام رو از رويام جمع كردم و دادم به مسافران. بيآبرو از ماشين پياده شدم. در راه دختر معصوم لختي رو ديدم كه دستاش رو بلند كرده بود به علامت فحش به سمت .. شايد من، كه سزاوار بدتر از آن بودم. به او كه نگاه كردم، ديدم چه خوب و زيبا و لخت و عور است. انداماش چگونه تراش خورده همچون الهي زيبايي شده. از نگاه ما به اين زيبايي دست يافته؟ نگاههايي كه هر يك تيشهايست بر اندام لاقر او. تيشهها هر يك كه فرود ميآيد، او بيشتر شبيه باطن منظور ما ميشود. و ما از ديدن منظور خود شادمانايم. خدايا، اي آفريدگار جبار و جفاكار، چگونه مرا نه حتي لايق روسپي شدن و لخت بودن كردي. دوست داشتم آنچنان لخت و عور بودم، از زخمههاي شيران در هلاك، كه ريشه ريشههاي پوست فريبكارم را ببينم از تن سياه و سياهكارم آويزان است. چنان پنجههاي خود را بر من بكشيد كه ناي سقط شدن هم نباشد. و از لاي انگشتان معصومتان زبالههاي جانام به بيرون تراوش كند.
جانا هلاك مرا ز دستان خود بخواه. شبها كه نگاه آسمان، پوشيده از تاريكي غمبار من است، لطف كن و از ته دل آنچه سزاوار من است نفرين كن.
حالا با تو نيستم، با بقيهام، طوطيان شيرين سخن هرزه را نميخواهم، كلاغهاي بد صداي خوش قلب را ميگويم. نه اما شما هم برويد، نكند شعلهي آهي از آتش اين خانه پيرهن يهلا قباي شما را هم تر كند. پس فقط پيش از رفتن يك فحش و نفرين به سزا، از اعماق دلتان كه ميدانم به سياهي من بيعادت است بر عكس لباس سياه تنتان، اما مرا خجالت دهيد و از ته دل نفرينام كنيد، با صداي بلند كه همه بشنوند و مرا بشناسند، تبهكاري مرا به عينه دريابند، سرشت پليدم را بيامان به دست جلاد بسپارند. و آنگاه هر چه زودتر پشتبام اين خانهي متروك را ترك كنيد و در همه عالم و آدم بدكاري مرا جار زنيد.
هر كه فكر ميكند دروغ ميگويم و فريباش ميدهم و به دست و پا افتادهام ، كه سزاوار اين زبوني و بيچارهگيام، منت نهاده، بخاطر همينها مرا نفرين كند. az kalaghe bad sedaye khosh ghalb be to ee ke digar nemishenasamat : javabe ghilo ghalhayat yek jomle ast. mano to ra haman az ham joda ... yadame yeroozi inke kesi bege man bad hastam ro tojihi kodakane midoonesti va hala modam az bad boodane khodet harf mizani .. begzarim faghat ye khaheshi daram toro be hamoon doostike behesh payband naboodi ghasam dige be man nagoo hamishe doost ... nemidooni inkalame cheghadr azaram mide ... bye
____________________________
ghorbatee
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر