دوشنبه، مرداد ۲۰

از وسعت ظلم، ما همه هم‌درديم

سلام دوست من. فكر مي‌كنم اين بي‌انصافي باشه كه شما يا هر كس ديگه‌اي بخواهيد من و امثال من رو متهم به ارتكاب و يا حتي شريك جرم در اين بدكاري‌ها بكنيد. من و شما هر دو در اين وضعيتي كه نمي‌شه با ساده‌انگاري‌هاي مرسوم مردم عامي اون رو منحصر به زمان كنوني دانست، مورد فشار و تضييق هستيم. ما هر دو از اين لحاظ در يك صف هستيم و اين اصلا به اعتقادات فرضي من كه شما ازش بي‌اطلاعيد و فكر مي‌كنم نيازي هم به اطلاع از اون نداريد، ربطي نداره. من هم چون شما در زندگي دچار تعب‌ها و سختي‌هايي شدم كه فقط و فقط عاملش رو همون مخاطب خشم شما مي‌دونم. ولي من متاسفانه يا خوشبختانه نمي‌تونم بدكاريه آدما رو به حساب اعتقادات فرضي‌شون بزارم، اين كاريه كه مردم عامي و بقول شما مسطح مي‌كنن و البته اين‌همه انتقاد از اين طرز برخوردي كه مردم مسطح دارند رو ديگه خودمون كه نبايد مرتكب بشيم! باور كنيد من هم از تمام آنچه شما گفتيد با خبرم و نه فقط اين، كه با گوشت و پوستم حس مي‌كنم، و اين هم نه، دوست ندارم از سختي‌هايي كه از بابت همان بدكاريه آدم‌هاي كج‌انديش و رياكار داشتم رو اينجا بيان كنم. اونهايي كه دين رو ابزاري مي‌كنن براي سودجويي خودشون، و اين ساده‌انگاري و حتي خودفريبي است كه ما بخواهيم اينها رو به حساب چيزي بزاريم كه روحش و مغز و باطن‌ش، از اين افتراهايي كه بهش مي‌زنن بي‌خبره، و اگر ما بخواهيم همون آدماي بي‌ايمان و سودجو و فرصت‌طلب رو كه اگر امروز نبود، روزي ديگر از اين وضعيت تعصبات فرهنگي نسبت به هر چيز ديگه‌اي مي‌تونن بهره‌برداري شخصي كنن، بعنوان وكيل و زبان سخن‌گويش بگيريم، زخمي از پشت به اين مخلوق خدا كه مثل من و شما بي‌ايراد و اشكال نيست زديم. باور كنيد من و شما از نظر ظلمي كه به نام اسلام به ما مي‌شه هم‌درديم، و اين اصلا براي من قابل درك نيست كه چطور مي‌تونم بي‌تفاوت باشم، وقتي مي‌بينم به نام روزه و ماه رمضان كارها تعطيل مي‌شه و مردم پشت درهاي بايد ساعت‌ها معطل بمونن، يا بعنوان وقت نماز ساعت‌ها از كارشون مي‌زنن. نبايد اينها رو مي‌گفتم، چون اينقدر اين مسايل به نام اسلام زياد هستند كه اگر تعدادي‌شون رو بگي، ممكن است تصور بشه كه طرف فقط با دسته‌اي از اين سودجويي‌ها و بهانه‌تراشي‌ها مخالفه و بقيه رو به حق مي‌دونه.

اما در اين مورد هم نبايد مسئله رو ساده كرد، مسئله اينه كه اصلا نميشه قواعد اجتماعي را با چيزهاي موهوم و تعريف نشده سر و سامان داد، و دين اصولا تعريفي نداره. داره، اما هيچ‌كس در تعريف دين بي‌مخالف‌هاي سخت و كوبنده نبوده، حتي بين افرادي كه نزديكي و قرابت روحي زيادي به هم داشته‌اند و همچنين خودشون رو در اين زمينه صاحب نظر مي‌دونستن هم هيچ وقت نشده به تعريف مشخصي برسن. جامعه و قانون و همون مانعي كه در برابر زندگي شخصي ما قرار گرفته، سراسر پر شده از همين عناصر موهوم و تعريف نشده كه هر چه دلت بخواد ميشه درباره‌ش بحث كرد و تمومي هم نداره. و همين بحث‌هاست كه باعث كش آمدن عمر چنين نظام‌هاي توتاليتري ميشه. بحث‌هاي بي‌نتيجه‌ي فقهي و كلامي. من از همين جهت بود كه گفتم بجاي اينكه بگيم در فلان آيه‌ي قرآن فلان حرف گزاف زده شده، يا در فلان دستور فقهي ما رو چنان دچار مشكل در زندگي اجتماعي كرده، و اينكه كلاً بخواهيم حرف از حق و ناحق بودن دين يا احكام داخلي اون بزنيم، بايد حرف از اين بزنيم كه اصلا چرا بايد دين در جامعه دخالت بكنه؟ سبقه‌ي تاريخي اين دخالت از كجاست؟ آيا حالا هم موضوعيتي داره؟ دين براي كي و چيست؟ متكلم كيه و مخاطب كيه؟ اساسا دين به چه دردي مي‌خوره؟ دين در خدمت ديندار قرار مي‌گيره، ياد ديندار در خدمت دين؟ و تا چه حد صاحب نظر مي‌تونه باشه؟ دين اعتباريه يا اكتشافي؟ مرجع اون كيه؟ كي مي‌تونه تبيين‌ش كنه؟ كي مي‌تونه توضيح‌ش بده؟ بنظر من براي نجات‌مون از دست حكومت‌هاي ديكتاتوري ديني بايد سوال‌ها رو عوض كنيم، چون اين حكومت‌ها با وفور بيش از حد آن سوال‌هاي فقهي و كلامي قديم كه جا رو براي اين سوالات جديد تنگ كرده بود تونستن به قدرت برسن، و البته اگر كمي موشكافانه بررسي كنيم مسايل بنيادي ديگه‌اي هم دخيل بوده. بنظر من سوالات جديد تنها راه بستن نفس اين فريبكاران است. و اگر هم من از شريعتي يا سروش حرفي اينجا مي‌زنم و حاضر نيستم هيچكدوم رو به هيچ بهانه‌اي طرد كنم، به همين خاطره كه اونها علي‌رغم افتراهايي كه بهشون زدن هميشه در پي طرح سوالات تازه بودن.

حسين درخشان از يه وبلاگي به نام چرك نويسهاي يك رامين جمله‌ي زيبايي رو نوشته كه بي‌مناسبت هم نيست: « حقيقت هيچگاه تلخ نيست مگر اينكه ما از قبل تلخ و شيرين رو براي خودمون به دروغ ساخته باشيم. » ببخشيد كه اين نوشته اينقدر به هم ريخته شد، چون قرار بود اول بصورت كامنت براي دوست خوبم غربتي نوشته بشه، اما بعد ديدم اين‌قدر حرف تو حرف اومد كه ديگه ترسيدم كامنت‌ش رو خراب كنم. در انتها براي همه‌مون آرزوي رفع اين‌جور گيرهاي سه‌پيچي مي‌كنم كه نه مسلمون مي‌شناسه نه مسيحي و زرتشتي و يهودي، و نه هيچ اعتقاد انساني‌ي ديگه‌ايي رو آروم مي‌كنه.

هیچ نظری موجود نیست: