برخی را بیهيچ دليلی دوست دارم، و از کسانی که از آنها ناخشنود اند يا حتا متنفر، هيچ دليلی نمیخواهم برای نفرتشان. من صادق هدايت را دوست دارم، و برایام مهم نيست؛ چند نفر با خواندن داستانهای او خودکشی کردند. من شريعتی را هم دارم، و برایام مهم نيست؛ نسلی با خواندن آثار او از خود بی خود شد و ديوانه.
آن نسلِ تازه از پيله درآمده، که با خواندن داستانهای هدايت، به مرگ خود راضی میشد و خودکشی میکرد، نياز به شريعتی و جادوی کلاماش داشت، تا بهجای خود، نسلی ديگر را راضی به مرگ کند و مجبور به خودکشی. اما بازماندهگان اين نسل در روزگار ما، آدمهای جالب و دوستداشتنیای هستند. ديدنشان هميشه برایام مسرتبخش است و با خندههای عميق درونی همراه میشود. با ديدنشان بيشتر به اين باور میرسم، که ما ايرانيان چه مردمان مؤدب و خوشرفتار و ساده و خری بودهايم!
اين را به من حق بدهيد؛ انسانها را ستايش کنم، بهتر ست که انديشههایشان را!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر