دلهرهي فلسفي هدايت ناشي از رفاه است. رفاه يك پوچي است. پوچي معني ندارد. زندهگياش هدف و معني ندارد. كسي كه رفاه دارد، برخوردار از واقعيتي است كه خود در انجام آن هيچ سهمي ندارد. ديگري كار ميكند و او ميخورد، كه اين امر يك رابطه منطقي نيست، بنابراين رفاهي كه دارد پوچي است (جامعه رفاه ندارد و او دارد) و واقعيت خارجي را كسي ميتواند بفهمد كه كار ميكند، ولي كسي كه مرفه نيست چنين نيست ... (دكتر شريعتي، تاريخ تمدن 2، 91)
يكي از سوالاتي كه همواره از من ميشود، و شايد روزي نيست كه بر من گرد آيند و بر سرم سوال نباشد، و من در جواب به مقتضاي حال خود، و نيز حال مسائل، پاسخي داده و سوال كننده را به هر طريقي قانع كردهام، اما خود هيچگاه قانع نشدهام، و هر گاه طرف، ساكت و قانع ميشده و ميرفته، سوالاتاش باز در درون من مطرح ميشده، و باز از خود پرسيدهام، اين است كه: راستي بهنظر شما هدايت چرا خودكشي كرد؟ علت اصليي انتحارش چه بود؟ و من گاه ميگفتم: يأس فلسفي، گاه: پريشاني فكري و خلا اعتقادي، گاه: بيايماني به همهچيز و همهكس، گاه: آشفتهگي وضع اجتماعي، گاه: بحرانهاي روحي خاص روشنفكران بورژوا و دردهاي طبقات مرفه اشرافي، و گاه: اختلالات عصبي و رواني ناشي از مسائل جنسي و سركوفتهگيهاي اين غريزه كه در او عقدهاي سخت شده بود ... (دكتر شريعتي، گفتوگوهاي تنهائي، 855)
تناقضها شما را از ديدن شباهتها باز ندارد. اكنون همين روح (روح بيآرام علي) است كه در انسان جديد عصيان كرده است! خواهيد گفت: آن عصيان كجا و اين كجا؟ اين را ميدانم. ديدن اين اختلاف عصيانها كه تنها پلكهاي گشوده ميخواهد! در زير اين كثرت صورت، وحدت جوهر را ميخواهم نشان دهم. طغيان علي و طغيان كامو و ... ، بودا را رنج، علي دنيا را پليد، سارتر دنيا را بيمعني، بكت انتظار را پوچ، و كامو هستي را عبث يافتهاند. همهشان بهروي يك قله رسيدهاند و از آنجا اين جهان و حيات را مينگرند. هر چند فاصلهشان بهدوري كفر و دين! (دكتر شريعتي، هبوط، 89 - 90)
هنوز هم همان ام. همان نگهبان و همان شمع و همان راهب و حاجب و سالك كه بودم. پيغمبري ميگفت: من از دنياي شما عطر را و زن را و نماز را دوست ميدارم. اما من تنها، تنهائي را برگزيدهام، كه اگر اين صومعهي پاك و پناهگاه مأنوس نبود، مرا اين دنيا كه در و ديوار و همه ساكناناش با من بيگانه اند، دشمن اند، ميكشت، تعجب ميكردي كه آدمي چون من، چهگونه با اين گرمي و گستاخي با مردم درميآميزد؟ ميداني با چه پشتگرمي تا قلب اين درياي جمعيت ميرفتم و در ديگران غرق ميشدم؟ هر كسي را و هر چيزي را تحمل ميكردم؟ من در پشت سر، برج و باروي استوار و نفوذناپذير تنهائي را داشتم كه هر گاه، ديگران برايام تحملناپذير ميشدند و هر گاه زندهگي ميخواست گريبانام را بهچنگ آورد، بهدرون اين معبد پناه ميبردم و در ها را ميبستم، راحت! ماه اگر حلقه به در ميكوفت، جواباش ميكردم. (دكتر شريعتي، كوير، 46)
تكرار مكرر اين جملات شريعتي را اگر بگويم بخاطر شيفتهگيام به شريعتي است و كاملاً بيبهانهاي خاص، دروغ محض است. من مطالعه را با آثار هدايت و بلافاصله شريعتي آغاز كردم. با وجود موضوعات مختلف ادبي و فلسفي و ديني كه خواندهام از نويسندههاي مختلف، و فراموشكاري مفرطي كه به آلزايمر بيشباهت نيست، هرگز مجال شيفتهي شريعتي يا هر كس ديگري شدن را نيافتهام! قصدم دعوت به مطالعهي مقاله خواندنيي «هدايت و شريعتي» از آقاي محمود درگاهي است كه در ماهنامهي آفتاب شمارهي 26 در خرداد 82 منتشر شد، و اكنون با بحثهائي كه در پي مقالهي آقاي نبوي ايجاد شده، بسيار مفيد است. اميدوارم براي هواداران انديشه رهاوردي داشته باشد.
منابع:
هدايت و شريعتي، محمود درگاهي، مجلهي آفتاب، فايل PDF
پدر، مادر، خودتان متهم ايد ، سيد ابراهيم نبوي، خبرنامه گويا
دكتر علي شريعتي، معلم شهيد ما، سيد ابرهيم نبوي، خبرنامه گويا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر