شنبه، بهمن ۱۸

موانع تاريخي توسعه در ايران

پيشرفت توسعه و مدرنيسم در هر جامعه‌اي رابطه‌ي مستقيمي با زمينه‌هاي فكري و فرهنگي آن ملت در طول تاريخ دارد. فرهنگ برتري‌جوئي و رقابت و طلب معيشتي فراتر از تقدير الهي، از جمله پيش‌زمينه‌هاي فرهنگي هستند كه در تاريخ ايران كمتر ديده مي‌شود.

شنيده‌ام كه صاحب شركت بزرگ كوكاكولا، در جواني بسيار فقير بوده. روزي پيرمردي را مي‌بيند كه نوعي شربت بسيار خوشمزه درست مي‌كرده، و همين سرآغازي مي‌شود براي كار او. آنها با هم شريك مي‌شوند و بتدريج كار را در اختيار مي‌گيرد و توسعه مي‌دهد تا امروز به اينجا مي‌رسد. و همچنين مالك شركت بزرگ «دوو» هم در زنده‌گي‌نامه‌اش مي‌گويد ابتدا يك كارگر ساده در يك تعميرگاه بوده. از اين نمونه‌ها در جهان بسيارند. اما چرا در ايران كمتر هست!؟

يادم مي‌آيد هفت ـ هشت سال پيش كه براي درس و دانشگاه رفتم شيراز، هر وقت كه مجبور بودم ظهرها بيرون بروم، نمي‌توانستم حتي يك مغازه‌ي باز پيدا كنم. خب ما در يك منطقه‌ي ارزان‌قيمت خانه كرايه كرده بوديم، و بيشتر ساكنين آنجا مردماني بودند كه از اطراف شيراز به آنجا آمده بودند و همان فرم زنده‌گي‌‌ي روستائي و ايلياتي خود را آنجا پياده مي‌كردند، گرچه در خانه‌هاي امروزي زنده‌گي مي‌كردند و ظاهري كاملا شهري داشتند. اما مثلا وقتي صاحب مغازه مي‌ديد به اندازه‌ي رزق و نيازش در طول روز كار كرده، ديگر مغازه را مي‌بست و مي‌رفت خانه! عمه‌ي من كه يك شيرازي نسبتا متعصب است و معتقد بود؛ كمتر كسي همچون او به لهجه‌ي اصيل شيرازي حرف مي‌زند، و اين‌هائي كه در شيراز هستند اغلب از شهرهاي كوچك و روستاهاي اطراف آمده‌اند و شيرازي نيستند، وقتي براي‌اش از اين وضع آغاز و انجام نابسامان كار مغازه‌ها مي‌گفتم، براي‌اش كاملا طبيعي بود و مي‌گفت: خب اين‌ها براي روزي‌ي حلال كار مي‌كنند و به همان اندازه هم از خدا طلب مي‌كنند كه نياز دارند، و در واقع كار بيش از حد را حرص مال دنيا زدن مي‌دانند!

در تمام مناطق جنوب كشور تقريبا همين تصور را از كار درآمدزا دارند؛ خوزستان ، بوشهر ، بندرعباس و فكر مي‌كنم در مناطق جنوب شرق كشور هم وضع همين باشد، گرچه من هيچ‌گاه آنجا نبوده‌ام. در سنندج و كرمانشاه هم كه براي سربازي آنجا بودم به شدت همين ذهنيت از كار و تأمين معاش وجود داشت، تا جائي كه گمان مي‌كنم اكنون هم آنجا همان شرايط وجود دارد ــ چنان‌كه اوضاع كنوني شيراز با آنچه آن‌زمان من ديدم بسيار تفاوت پيدا كرده. بخاطر دارم روزي را كه از يك گيوه‌فروشي در سنندج يك‌باره پنج‌تا گيوه خريدم، با وجود اينكه هنوز اول وقت كار روزانه بود، بعد از خارج شدن من درب مغازه را بست و رفت! اما در جاهائي مثل تبريز و همين‌طور در رشت و ساري كه مدتي آنجا بوده‌ام، و به‌خصوص در اصفهان، مردم به طرز عجيبي قناعت و افزون‌خواهي را در خود جمع بسته‌اند و يكي را به زنده‌گي‌ي فردي و ديگري را در زنده‌گي اجتماعي لحاظ مي‌كنند. چهار سال پيش كه تبريز بودم، داشتم در بازار و خيابان‌هاي پر رفت‌وآمد در احوالات تبريزي‌هائي كه از جهات بسياري با ديگر ايرانيان تفاوت‌هاي فاحش دارند دقت مي‌كردم، كه متوجه شدم؛ اينجا نه تنها كسي بيكار نيست، كه اصلا براي مشاغل استخدامي و حتي كارگري مجبورند در بازارشان آگهي پخش كنند!

من اصلا تعجب نمي‌كنم از اينكه در مناطقي چون كردستان و خوزستان بيكاري بيداد مي‌كند. اين پيش‌زمينه‌هاي فرهنگي و تاريخي در ايجاد مفهوم مدرن «توسعه» است كه باعث رشد زنده‌گي‌ي مدرن و توسعه‌ي شهرنشيني در استان‌هاي آذربايجان و اصفهان مي‌شود و در كردستان و خوزستان چيزي جز عقب‌مانده‌گي و فلاكت به‌بار نمي‌آورد. (همين‌جا بگويم كه اصلا نمي‌توان منكر علل بيروني‌ي عقب‌مانده‌گي مفرط در اين مناطق بود)

درحالي‌كه بيش از سه قرن از طرح علمي و فلسفي‌ي مفهوم «توسعه» در غرب مي‌گذرد، ما امروز در ايران با موانع فرهنگي و تاريخي‌ي پذيرش مفهوم «توسعه» روبه‌رو هستيم. گرچه در اين عصر مدرنيسم هيچ تحول اجتماعي‌ي سريعي بعيد نيست، اما كساني كه در تب دموكراسي مي‌سوزند و آنرا حق مسلم خود براي همين امروز مي‌دانند و لاغير، آيا مي‌توانند در شرايط آرماني اين موانع فرهنگي و تاريخي را در كمتر از زمان يك نسل از پيش رو بردارند؟

هیچ نظری موجود نیست: