یکشنبه، آذر ۱۶

از اين روزها چه مي‌ماند؟!

[+]

مولانا:
در غــــم مـــــا روزهـا بيگاه شد
روزهـــا بـــا سوزهــــا همراه شــد
روزها گر رفت، گو رو، باك نيست
تو بمان، اي آنكه چون تو پاك نيست

سعدي:
غم زمانه خورم يـا فــراق يــار كــشــم
به طاقتي كه ندارم كدام بار كشم
چو مي‌توان به صبوري كشيد جور عدو
چرا صبور نباشم كه جور يار كشـم

حافظ:
حاليـا مصلحت وقت در آن مــي‌بينــم
كه كشم رخت به ميخانه و خوش بنشينم
جام مي، گيرم و از اهل ريا دور شوم
يعني از اهـل جــهان، پـاك‌دلي بگزيــنــم

خيام:
اين قافله‌ي عــمر عجب مــي‌گــذرد
درياب دمـي كه بـا طرب مـي‌گذرد
ساقي غم فرداي حريفان چه خوري
پيش‌آر پياله را، كه شب مـي‌گذرد

هیچ نظری موجود نیست: