دوشنبه، آذر ۱۷

تصوير ايران؟!



ميشل دزياردين (رئيس گروه دين و فرهنگ دانشگاه ويلفريد لورير كانادا) - ترجمه رضا اسدي:

من به عنوان استاد الهيات از ديرباز شاهد بوده‌ام كه وقتي از دانشجويانم مي‌خواهم دو فرهنگ را مقايسه كنند؛ آنها معمولاً با شناسايي تفاوت‌ها (مثلاً «برخلاف مسيحيت؛ هندوها خدايان زيادي را مي‌پرستند») شروع مي‌كنند؛ سپس مي‌كوشند فرهنگ ديگري را از منظر دروني درك كنند و در نهايت به گمانه‌زني درباره تركيبات احتمالي مي‌پردازند («تركيب هندوئيسم با مسيحيت شايد از اديان ديگر قابل قبول‌تر باشد»). من در سفر يك ماه اخيرم به ايران كه همراه همسرم انجام دادم؛ در همين دام افتادم.

من و هلن مسحور ميهمان‌نوازي ايرانيان؛ آرامش و شور منبعث از تعلقات ژرف مذهبي؛ تفاخر مردم به تاريخ ديرينه و اغلب برجسته ايران؛ سنن فوق‌العاده فرهيخته؛ تعامل انساني و غذاهاي لذيذ و فراوان شديم. ما دريافتيم همه اينها در ايران برجسته‌تر و فراگيرتر از كاناداست.

در حقيقت بسياري از اعمال محبت‌آميز و پرمهري كه شاهد بوديم؛ اشك‌مان را جاري ساخت و در ساير موارد ما را بهت زده نمود. ما در اين سال‌ها بسيار سفر كرده‌ايم؛ اما هرگز چنين آميزه‌اي از فرهيخته‌گي و گرمي عاطفه نديده‌ايم. نمونه مي‌خواهيد؟ يك روحاني در حالي كه پيچيده‌ترين بحث‌هاي سياسي و مذهبي را انجام مي‌داد؛ براي ما خيار پوست مي‌گرفت و توجه داشت كه ما انجير ميل داريم يا گيلاس. مادران در خيابان فرزندان خود را تشويق مي‌كردند به ما از صميم قلب بگويند: «به ايران خوش آمديد.»

به هر جا مي‌رفتيم غريبه‌ها خانه و دل‌شان را به روي ما مي‌گشودند. اما اين بهشت جنبه‌هاي تاريك نيز داشت و گاهي اوقات به خاطر قياس؛ نگاه‌مان به آنچه مي‌ديديم انتقادي مي‌شد. ما از ديدن راه‌بندان و هياهو؛ آلوده‌گي غليظ هوا؛ نژادمحوري كه مي‌تواند به ورطه نژادپرستي فرو افتد؛ وفور ثروت و فقر؛ شور ديني آميخته به تعصب؛ و ... شوكه شديم.

ما به عنوان كانادايي‌هاي ليبرال همچنين نمي‌توانستيم دهشت ديدن پدران و مادران را در بيرون زندان اوين ناديده بگيريم كه براي فرزندان دستگير شده‌شان در جريان اعتراض به طرح دولت براي خصوصي سازي دانشگاه ها 24 ساعت تحصن كرده بودند. دستگيري؛ ضرب و شتم و مرگ زهرا كاظمي خبرنگار كانادايي ايراني تبار كه هنگام حضورمان در ايران اتفاق افتاد؛ بايد در بطن حزن و اندوه اين دانشجويان و خانواده‌هاي‌شان درك شود.

پس شگفت‌انگيز نيست كه بسياري از كساني كه در چند سال اخير درباره تجربيات‌شان در ايران نوشته‌اند؛ بسياري از اين نكات را برجسته نموده‌اند. ديده‌گان غربي عادت دارند كه جهان را از ميان فيلتر خاصي ببينند. ولي ما با كنار زدن اين تفاوت‌ها، فرهنگي را مشاهده كرديم كه به اندازه فرهنگ خودمان سيال؛ متنوع و غني است.

چنان‌چه بتوانيد آن را درك كنيد؛ از قافيه و سخنان نغز شاعران محبوبي همچون فردوسي؛ سعدي؛ حافظ و رومي (مولوي) آميخته با خوش آهنگي زبان فارسي به وجد خواهيد آمد.

همچنين از رنگ‌هاي خاكستري، قهوه‌اي و سبز اين سرزمين و طعم و عطر غذاهاي ادويه‌دار؛ گرماي بعد از ظهر و خنكاي نسيم غروب و پيكان حظ خواهيد برد. آه؛ پيكان؛ همان خودروهاي عتيقه‌ي ايراني كه خيابان‌ها را لبريز و همه چيز را شبيه فيلم‌هاي سياه و سفيد دهه 1960 مي‌سازند. غريو خون شهيدان نيز به گوش مي‌رسد. همچنين بانگ گوش‌نواز اذان در اين سرزمين اسلامي؛ قصص ديني كه والدين براي فرزندان و آموزگاران براي دانش‌آموزان تعريف مي‌كنند؛ اماكن مقدسي نظير مشهد؛ عزاداري به خاطر مصائب امامان (شيعه)؛ تمثال شخصيت‌ها بر ديوار و البته قرآن. قرآن نقش محوري دارد. كلماتش زينت بخش ديوارهاست و هوا را سرشار مي‌سازد و ماهيت الهي‌اش براي اكثر ايرانيان حجت است.

كنكاش در فرهنگ ايران همچنين شوخ طبعي به ندرت پنهان ايرانيان؛ علاقه به خط ريش و عطر مردان ايراني هنگام بوسيدن گونه‌ي يكديگر را آشكار مي‌سازد. و نيز پيك‌نيك‌هاي شبانه در پارك با غذاهاي پهن شده روي فرش‌هاي ايراني؛ والدين محزون و دلتنگ براي فرزنداني كه در جست وجوي فرصت طلايي در دنيا پراكنده شده‌اند؛ آب و نفتي كه از منابع طبيعي اين ديار جاري است. و خاطرات ژرف از ايران باستان كه جهانيان در پيشگاه كوروش و داريوش سر تعظيم فرود مي‌آورد. و؛ بله؛ خنده مستانه كودكان در راه پله‌ها. چگونه مي‌توان شروع به گرفتن عصاره اين رايحه كرد كه نامش ايران است؟ همانند مهاجران بسياري از كشورهاي ديگر؛ ايرانيان خواستار كاشانه و نيز فرصتي جهت به كار گرفتن مهارت‌هاي‌شان در كانادا هستند. ما بايد به آنها كمك كنيم تا كاري متناسب با مهارت و فرهنگ‌شان بيابند.

هیچ نظری موجود نیست: