فقط میدونم؛ میخوام بنويسم، همين!
نه آغازش رو يادم میآد - و نه اصلاً میخوام که يادم بياد - نه انجامش. و نه حتی میدونم - و يا میخوام بدونم - که چرا میخوام بنويسم.
اول شروع کردم به مرور نوشتههای قديم، بعد فکر کردم. فکر کردم؛ چی شد که نوشتم و ادامه دادم. من مگر موفق بودم؟ اصلاً! کسی برام کف میزد؟ نه! شهرت؟ نچ! پول؟ برو بابا حال نداری! پس چی؟ نوشتن برام مثل هيچی نيست. فقط همينرو میدونم.
پس من مینويسم. اما نه مثل سابق. کاش حال داشتم يه وبلاگ ديگه درست میکردم. اما بیخيال. خدايا شکر!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر