چهارشنبه، تیر ۳

برای چی اصلن کنار هم زنده‌گی می‌کنيم؟!

نمی‌شه به‌جای اين بحث‌ها و کارهای فرصت‌سوز انرژی‌کش نوميد کننده، يه راه عملی پيش گرفت و يه کاری کرد که بشه اسم‌اش رو "کار" گذاشت. به‌خدا می‌شه. برای اين قضيه فکر کردم. چيزهايی نوشتم برای اين وبلاگ که پست نکردم. نامه‌ای نوشتم به دوستی که پست نکردم. يه فکر "کاری"ی احمقانه و بچه‌گانه داشتم، که مطرح نکردم، چون بی‌فايده ست. اصلن هر فکری که "کار"ی باشه بی‌فايده ست. در نطفه خفه می‌شه. نمی‌دونم آخه؛ هيچ‌کدوم از اين امضاکننده‌ها احساس مچل شدن بهش دست نداده از اين‌همه بيانه و امضاء؟ بعد از اين مدت، لازم نيست يه قدم بريم جلوتر، يه کار تازه‌تر، با يه محدوده‌ی وسيع‌تر، تو يه تعريف ديگه، با يه چارچوب مشخص انجام بديم. البته اگر بشه کاری انجام داد. "کار"ی که به معنی‌ی آفرينش باشه، نه تکرار مکررات. ... قانون رو رعایت نمی‌کنيم، قانون‌گزار رو قبول نداريم، مجری‌ی قانون رو تحويل نمی‌گيريم، برای مخالفت قانونی در مقابل قوانين فعلی به جون هم می‌افتيم، برای ايجاد قانون مورد نظرمون هم هيچ کار نوئی نمی‌کنيم و تازه اين رو خيانت می‌دونيم و هم‌دستی با حکومت نامطبوع‌مون، پس چه کار می‌خواهيم بکنيم؟

هیچ نظری موجود نیست: