كساني كه مخالف شركت در انتخابات (در هر انتخاباتي) هستند، عموما چهار دسته ميشوند؛ دسته اول كساني كه اصولا علاقهاي به شركت در كارهاي اجتماعي و تأثير بر محيط زندهگيشان ندارند. اينها افرادي هستند كه حتي اگر شهروند و مقيم يك كشور آزاد هم باشند باز هم هيچگونه حساسيتي نسبت به مسايل اجتماعي و سياسي براي تأثير بر محيط زندهگي خود ندارند. دستهي دوم كساني هستند كه مايل به شركت در انتخابات هستند، اما نامزدهاي مورد علاقهي خود را در ميان گزينههاي موجود نمييابند، بنابراين از شركت در انتخابات صرفنظر ميكنند. دستهي سوم كساني هستند كه رأي خود را بياثر ميدانند، با وجودي كه عدهاي را در ميان نامزدهاي موجود براي انتخاب، مورد علاقه و نظر خود ميدانند. اما دسته چهارم كه مورد نظر من هستند ــ و اگر در انتخابات شركت نكنم، خودم را با اين دسته همراه ميدانم ــ كساني هستند كه معتقدند؛ اصولا چيزي به نام انتخابات در ايران وجود ندارد كه بخواهيم در آن شركت كنيم يا تحريم. اينها ميگويند؛ انتخابات چراغي بود كه ديگر سوخته است و كاربردش تغيير كرده و اكنون بايد به دورش انداخت، و چراغي سالم و نو جاياش گزاشت تا روشنائي بدهد. من هم معتقدم اين انتخابات كاربرد ذاتياش را از دست داده، و اساسا وسيلهاي براي تعيين سرنوشت و دخالت مردم در حكومت نيست. انتخابات در ايران وسيلهايست براي دوام و بقاي حاكمان فعلي، در حاليكه انتخابات در ذاتاش وسيلهاي براي رفورم و دگرگوني در تمام وجوه و ابعاد حكومت است كه هميشه بايد در اختيار مردم باشد.
اما من در انتخابات شركت ميكنم، در حاليكه باوري شبيه به دسته چهارم تحريم كنندهگان انتخابات دارم. براي شركت در انتخابات و رأي دادن به نمايندهگان مجلس دلايلي دارم، و همچنين براي باوري كه به سرنگوني حكومت برگزار كنندهي اين انتخابات دارم نيز دلايلي دارم. ميگويم در انتخابات شركت ميكنم، زيرا؛ ايران يك كشور استثنائيست. هيچيك از اصول و قواعد اجتماعي حاكم بر كشورهاي آزاد با تاريخي نسبتا يكنواخت و پايدار را نميتوان به ايران تسري داد. من معتقدم؛ آسمان دهان باز كرده و ايران را فروفرستاده! گرچه ميتوان شباهتهاي بسيار ميان برخي از كشورهاي دنيا با ايران پيدا كرد ــ مثلا از لحاظ سياسي، چين از لحاظ فرهنگي و تاريخي، ايتاليا از لحاظ اجتماعي شايد برخي كشورهاي استقلال يافتهي شوروي، و از لحاظ اقتصادي هم شايد ونزوئلا ــ اما در هيچ كشوري به اندازهي ايران، عجايب انساني و اجتماعي در يكجا جمع نشدهاند. معتقدم در ايران هيچگاه چيزي به نام انتخابات وجود نداشته (آنچنان كه امروز انتظارش را داريم). چراغي كه ميگوئيم سوخته و بايد دور انداخت، هيچگاه وجود نداشته، كه حالا بخواهيم تعيين كنيم؛ آيا سوخته يا روشنائي دارد.
ايران شرايط ويژهاي از لحاظ تاريخي، فرهنگي و اجتماعي دارد. استناد به اين شرايط ويژه ــ براي فريب و لاپوشاني ــ البته وسيلهاي شده براي كساني كه خود معلول ايجاد اين شرايط در همين ربع قرن اخير هستند، اما اين مستمسك بيچاره گناهي ندارد كه ما به اين خاطر آنرا باور نكنيم و در انديشههاي خود لحاظش نكنيم. واقعيت اين است كه نميتوان از ايران امروز حتي در بهترين شرايط داخلي و خارجيي ممكن انتظار چنان انتخاباتي با چنان تأثير تعيين كنندهاي در تمام اركان نظام داشت. دليل دومي كه براي شركت در انتخابات ــ خصوصا انتخاباتهائي نظير شوراي شهر و مجلس ــ دارم؛ جايگاه حقيقي اين دسته از نهادها در حكومتهاي ايدهآل مورد نظر و خواست اغلب مردم دنياست. نهادهاي شوراي شهر و مجلس، در شكل مطلوب و مورد نظر ما، در واقع ديدهبان و نمايندهي مردم و ناظر بر حكومت و دولت هستند. گرچه گفتم شرايط ويژهاي داريم و البته انتخاباتي هم وجود ندارد، و ايرادات بسياري، هم بر شكلگيري و هم نحوهي عملكرد آنها وجود دارد، اما بااهميت جلوه دادن چنين نهادهايي ميتواند با حساب سود و زيان در آيندهي بلند مدت مؤثر باشد. همچنين اگر شرايط ويژهي فرهنگي و تاريخيي ايران را هم لحاظ كنيم، درمييابيم كه بهتر است نهادهائي چون مجلس و شوراي شهر كانون توجه و اعتماد نسبيي مردم باقي بمانند؛ اين در واقع نوعي تجربه و آموزش دموكراسيست، كه بيشتر به دليل ساختار متكثر نهادهاي مجلس و شوراي شهر است.
سومين دليلام هم مربوط به همين ساختار متكثر مجلس است؛ اصولا تحريم انتخابات براي نهادهائي چون مجلس و شوراي شهر و روستا كه به نوعي بومي هستند و نه ملي، غير قابل اجرا و ناكارآمد است. اين تكثر انتخاب موجب عدم صلابت در هر گونه تصميم براي تحريم ميشود. در واقع هدفي كه از تحريم انتخابات دنبال ميكنيم حاصل نخواهد شد. اما انتخابات رياست جمهوري به طور بالقوه قابليت تحريم و اثبات نظر ملت در نفي حاكميت فعلي را دارد؛ چون يك انتخاب ملي و يكتا براي تمام شهرها و روستاها است. منظورم اين است كه انتخابات مجلس و شوراي شهر، كلا قابليت تحريم ندارند، و حتي در اينصورت هم ضررش بيش از فايدهاش است (در بلند مدت و با در نظر گرفتن شرايط ويژهي ايران). چهارمين دليلام همان چيزيست كه آقاي حسين درخشان در رابطه با لزوم تشكيل يك دولت محافظهكار و مورد اعتماد رهبري و بانفوذ، همراه با يك مجلس اصلاحطلب و منتقد گفتهاند. گرچه ميتوانيم معتقد به بياعتباري و نامشروع بودن حاكميت فعلي باشيم و در اين جهت هم تلاش كنيم براي سرنگوني آن، اما نبايد شرايط موجود و واقعيتهاي سخت و شكنندهي ايران را هم از نظر دور كنيم و هيچ تلاشي در اين زمينه نداشته باشيم و با يك نظر مطلقانگارانه كه ما چنين ميخواهيم و چنان بايد باشد و اكنون نيست، بهكل تمام استعدادهاي بالفعل و البته اندك و ناچيز موجود براي تغيير و پيشرفت را هم رها كنيم. بنابراين بهتر است تلاش كنيم براي استفاده از همين حداقل امكانات موجود براي ايجاد تغييرات، پس از تحصن نمايندهگان مجلس حمايت كنيم تا بتوانيم نمايندهگاني مردميتر در مجلس هفتم داشته باشيم. (البته گفتن ندارد كه رأي دادن با هر شرايطي هم واقعا به صرفه نيست. بايد مجلسي باشد كه از لحاظ سياسي اختلافهاي جدي و با پيشينهاي در همين ربع قرن، در مقابل محافظهكاران داشته باشد.)
اينها دلايلي بود كه شخصا براي شركت در انتخابات مجلس دارم، اما هيچيك باعث نميشود از اعتقادم به بياعتباري و ضدمردمي و نامشروع بودن حكومت دينيي فعلي دست بردارم. معتقدم اين حكومت ديني به غير از آسيبهاي اقتصادي و اجتماعيي غير قابل باوري كه در طول فقط ربع قرن بر ايران وارد كرده، مهمترين زياني كه داشته واژگوني ارزشهاي فرهنگي و پايبنديها و دلبستگيهاي تاريخي ايرانيان است. اغلب به سختي باور ميكنيم داستانها و افسانههاي واقعيي تاريخمان را، و اساسا از بيستوپنج سال پيش به اين طرف تاريخ و فرهنگ تازهاي براي مردم ايران رقم خورده كه با بدترين شرايط تاريخيي پيش از آن هم قابل مقايسه نيست. براي اينكه بهتر متوجه بشويم كه حكومتهاي ايدئولوژيك چه مصيبت باور نكردنياي براي تاريخ و فرهنگ يك كشور هستند، بايد شرايط اجتماعي و فرهنگيي مردم دو كشور مستقل كره شمالي و كره جنوبي را با هم مقايسه كنيم. اين دو كشور كه داراي تاريخ و فرهنگي يگانهاي هستند، اما در همين نيم قرن اخير چنان تفاوتهاي فاحشي از لحاظ تغيير روحيات زندهگي و فرهنگ تاريخيشان بوجود آمده كه قابل باور نيست، و حتي با اتحاد دوباره هم نميتوانند در همين مدت تاريخيي نيم قرن به شرايط يكدست و يكنواختي برسند. در واقع اكنون از نظر مردم كره جنوبي، مردم كره شمالي از جنس و فرهنگ و تاريخ ديگري هستند. اين همان شرايطيست كه اكنون بعد از گذشت بيش از يك دهه از سقوط ديوار برلين هنوز آلمانيهاي غربي نميتوانند با آلمانيهاي شرقي به يك درك مشترك از تاريخ و فرهنگ يكديگر برسند؛ گوئي آلمانيها شرقي، آلماني نيستند و در نظر غربيها مهاجر و خارجي ميآيند. ايران هم در اين ربع قرن چنان واژگوني و بيبندوباري در اوضاع فرهنگي و اجتماعياش بوجود آمده كه اصلا نسبت به پيش از انقلاب قابل شناسائي نيست. بايد ايرانياني كه از ابتداي انقلاب مهاجرت كردهاند هم بدانند، كه در شرايط طبيعي و حتي بعد از سالها نميتوانند به تفاهم و درك مشتركي با ايرانيان برسند، زيرا ما مردمان ديگري شدهايم در همين ربع قرن. اين موجهترين دليل من براي تلاشهاي مسالمتآميز و بدون خشونت در جهت سرنگوني حكومت ديني است.
دورهاي از تاريخ جهان بود كه حكومتها را مستقيما ميتوانستيم با توجه به اوضاع فرهنگي و تاريخي آن ملت ارزيابي كنيم. يعني نميتوانستيم انتظار داشته باشيم قانون و حكومت يونان باستان در ايران وجود داشته باشد يا برعكس. همچنين براي تغيير حكومتها لزوم يك كار فرهنگي و تاريخي احساس ميشد. مثلا اعراب بدون ظهور پيامبر اسلام و گسترش آن ممكن نبود به چنان جايگاه و قدرتي دستيابند. اما امروز اين حكومتها هستند كه بر تاريخ و فرهنگ يك ملت تأثير ميگزارند، نه برعكس. گرچه تلاش براي بسترسازيي دموكراسي در زمينههاي فرهنگي ايرانيان بسيار مفيد و لازم است، اما اصلا كافي نيست. نميتوان با اكتفا به فعاليتهاي فرهنگي و ايجاد بسترهاي لازم براي رشد و پيشرفت دموكراسي در ميان مردم ايران، از موقعيتهاي سياسي و فرصتهاي تاريخيي موجود براي تغيير ساختار حكومت غفلت كرد. زيرا در عصر حاضر حكومتها مانع اصلي پيدايش و پيشرفت دموكراسي هستند، برخلاف آنچه در اعصار پيش، اين فرهنگ اختناق بود كه عامل اصلي در عدم برپائي حكومتهاي قانوني و مشروع بود. بنابراين تلاش براي سرنگونيي حكومتي برآمده از دل اين فرهنگ اختناق تاريخي، لازم و مورد نياز است. و كساني كه بخاطر تلاشهاي فرهنگي در زمينهي ايجاد زيربناي دموكراسي در ايران، با تحريم انتخابات مخالفاند، بايد از تغيير نظام استبداد ديني در چنين عصري كه هيچ براندازياي با ديكتاتوريي ديگري معاوضه نميشود، و در واقع براي تسهيل فعاليت فرهنگي آنها و همچنين ثمردهي تلاشهاي آنهاست، خوشنود باشند.
معتقدم تحريم انتخابات مجلس، نه ممكن است و نه نتيجهبخش، و بجاي تحريم، شركت گستردهاي شبيه به انتخابات مجلس ششم بيشترين آسيب را به نظام ج.ا.ا و پايههاي استبداد دينيي آن ميزند. و در عين حال تحريم انتخابات رياست جمهوريي آينده بهترين فرصت براي نشان دادن ماهيت نامشروع و ضدمردمي حكومت است؛ فرصتي كه قابل باور و نتيجهبخش است برخلاف انتخابات مجلس. از طرفي هم، در صورت تشكيل مجلسي اصلاحطلب و منتقد و رفرميست (گيرم ديني، كه حق هم دارند ديني باشند)، و دولتي راستگرا و محافظهكار كه بدون پشتوانهي مردمي تشكيل شده، شرايط استكاك مدام (يكي بعنوان نماينده مردم و ديگري بعنوان نماينده قدرت) را بوجود ميآورد كه بيشتر به خواست و نظر دموكراسيخواهان نزديك است. با اين شرايط ميتوان پيشبينيهاي دقيقتري نسبت به آيندهي احتماليي ايران داشت. مثلا يكي از حالتهاي ممكن كه قابل پيشبينيست، فشار و تهاجم دولت محافظهكار بر مجلس اصلاحطلب است، كه بهترين عامل براي افزايش فشارهاي بينالمللي و حتي حضور نيروهاي آمريكايي و در نتيجه سقوط ج.ا.ا بدون خشونت و خونريزي ميباشد. قبلا گفتهام كه تنها در يك صورت ميتوان با اشغال نظاميي ايران موافق بود؛ در حالتي كه بهانهها و ابزار لازم براي اشغال نظاميي ايران را خود مردم و نمايندهگانشان در درون حاكميت در اختيار آمريكا و مهاجمين قرار دهند، نه اينكه آنها خودشان اين بهانهها را با هر وسيلهي غيرموجه و خلاف منافع ملي ايرانيان به چنگ آورند. چون در اين صورت ديگر تهاجم نيست، يك جور طلب كمك است كه حق مشروع هر ملتيست. اما اگر بهانهها بدون دلايل واضح و روشن و مورد قبول و رضايت و پشتيباني مردم ايران باشد، ورود نيروي بيگانه يعني اشغال و تهاجم، كه مطلقا قابل پذيرش نيست. از طرفي هم با اين حضور بيگانهگان ــ به منظور كمك براي دستيابي و نزديك شدن به شرايط ايدهآل در ايران ــ ميتوانيم پس از ربع قرن فاصلهگيري از تاريخ هزارههاي پيشين خود، دوباره به اصل خود بازگرديم؛ هر كسي كو دور ماند از اصل خويش، باز جويد روزگار وصل خويش. تاريخ ايران سراسر پر شده است از تهاجمات بيگانهگاني كه بعد از مدتي يا در تاريخ و فرهنگ ملي ايران هضم شدهاند، و يا موجبات پيشرفت ايران را فراهم كردهاند.
اينها تمام ديدگاه من نسبت به وضعيت موجود ايران بود كه خالي از نقص و نارسائي نيست. اما بنظرم بدون يك نگاه همهجانبه كه تضادهاي درون شرايط موجود ايران را در خود داشته باشد، هر گونه نظر و تصميم مقطعي (مثل شركت يا تحريم انتخابات) يا سياستهاي ميان مدت ( مثلا اتخاذ ديدگاه اصلاحطلبي يا براندازي) غيرواقعي و ناكارآمد است. من متاسفانه هم اصلاحطلب هستم و هم برانداز؛ هم خدا را ميخواهم و هم خرما. اميدوارم نظر دوستان را در اينباره بخوانم. اگر پيامگير وبلاگ كار نميكرد، لطف كنيد و با نامهبري كه لينكاش همين پايين هست، نظرتان را اعلام كنيد. متشكرم.
پيامهاي ديگران:
زهرخند:سلام. شما خود در نامگذاري بر روي مطلبتان ارزشگذار نيز كرده ايد. ضعيف. اما مستقل بودن هم به صرف مستقل بودن امتيازي نيست.چگونه نظري را برگزيده ايد كه خود آن را ضعيف ميدانيد. مجبورم اين طور تصور كنم كه منظورتان كم طرفدار بودن اين نظر است. براي من سخت است باور كنم كسي خود را حتا برانداز بداند ولي به شركت در انتخابات دعوت كند در حاليكه از صرف شركت در انتخابات براي رژيم مشروعيت حاصل ميشود. و اصلا اين هدف اصلي دستگاه حاكمه است كه تا ميتواند مردم را به پاي صندوق بكشاند. شما ميگويد: من هم معتقدم اين انتخابات كاربرد ذاتياش را از دست داده، اما دليل اولتان براي شركت در انتخابات تفاوت ايران با همه كشورهاي دنياست كه اگر فرض را هم بپذيريم چنان نتيجه اي( شركت در انتخابات) از آن حاصل نميشود. دليل دومتان با توجه به فرض اول كه اصولا معتقد به عدم كاربرد ذاتي انتخابات بوديد غير منطقي است و عجيب. سومين دليل مصادره به مطلوب است ...كدام تكثر را ميگوييد؟ صرف اين كه در شهرهاي مختلف انجام ميشود. اين تكثر نيست آقا. يعني تكثري كه در حقوق اساسي از آن صحبت ميشود نيست. اگر اين گونه باشد وجود 11 كانديد رياست جمهوري هم يك جور ديگري تكثر است. اصولا وقتي مجلس و دولت يك دست بود چه گلي به سر ملت خورد كه حالا دولت در دست رهبر باشد وضع بهتر شود؟ نمي گويم در انتخابات شركت كنيد يا نه. ولي اگر آنها فرض شماست اينها دليل نشد. موفق باشيد.
پاسخ به زهرخند:
از نظرتون متشكرم. من گفتم نظري ضعيف، چون اول اينكه خودم رو ميشناسم، دوم اينكه نميتونم حرفها و نظراتي كه همهگير و مسري هستند رو بپذيرم. داستان شازده كوچولو بعضي وقتها مثل الان برام الهامبخشه؛ ميگفت: آنچه اصل است از ديده نهان است... در مورد كسب مشروعيت نظام با انتخابات به نظرم اين يك فريبيست كه حكومت بكار ميبرد. شتر سواري دولا دولا نميشود. بالاخر حرف حكومت را بپذيريم يا عقل و ارادهي خودمان را... شما وقتي زخمهاي به دو تار ميزنيد صدائي در ميآيد كه بيشباهت به صداي سه تار نيست، اما هر كدام كاربرد و جايگاه و تأثير متفاوتي دارند. انتخابات هم همينطور است. منظورم اين بود كه با توجه به تاريخ و فرهنگ استثنائي ايران كه بيشتر مربوط به همين قرن اخير است نميتوانيم همان محاسباتي كه در كشورهاي آزاد داريم و خودمان هم آرزوياش را داريم لحاظ كنيم. دليل دومام را هم با توجه به اينكه ايرانيان نياز به تمرين دموكراسي دارند گفتم. بنظرم اصلا عجيب نيست. عجيب اين است كه من با اين تجربيات كم و سواد اندكم بايد اين همه مسايل گنگ و پيچيده و متضاد را در كنار هم بگزارم؛ فقط براي اينكه بتوانم تصميم صحيحي بگيرم، نه اينكه منتظر باشم تا ببينم شيپورچي چه ميگويد... سومين دليلام هم واضح است. تصور ميكنيد چرا در انتخابات شهر و روستا، برخلاف تهران و شهرهاي بزرگ در شهرهاي كوچك و روستاها آنقدر شركت كنندهگان آمده بود؟ و حتي نسبت به دورهي قبل رشد هم داشت. اين ذات اين نوع انتخابات است كه مانع از عملي كردن خواست به حق تحريم سراسري انتخابات ميشود. تفاوت اين انتخابات با انتخابات رياست جمهوري از نظر ملي بودن غير قابل انكار است. انتخابات رياست جمهوري نزديكترين شرايط را به رفراندم دارد. در مورد دليل چهارم هم تصور ميكنم گرچه بد، اما به اندازه كافي توضيح دادهام...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر