دوشنبه، دی ۲۲

اساطير ناياب

1 ــ اسطوره‌هاي يوناني توسط انديشمندان و نوابغ‌شان خلق مي‌شدند، و گرچه اين داستان‌ها داراي جنبه‌هايي از واقعيت انساني بودند، اما بدون استثناء زائيده‌ي ذهن و تخيل اين اشخاص داستان‌سرا بودند. به همين دليل مصريان آنها را انسان‌هائي فريبكار با خداياني دروغين مي‌دانستند. اين نكته براي من بسيار مهم است كه يونانيان داراي اسطوره‌هاي افسانه‌اي و خيالي بوده‌اند كه گرچه با واقعيت نسبت داشته، اما بسيار دور و بعيد و انتزاعي‌ست. اين موضوع را مي‌توان در شخصيت تك بعدي‌ي اسطوره‌هاي يوناني مشاهده كرد، كه دقيقا به‌خاطر زائيده ذهن انسان بودن‌شان است. اما اسطوره‌هاي ايراني به نوعي غيراسطوره هستند. مثلا زردشت و پيروانش، منجيان خود را به عنوان روايت‌هاي اساطيري و افسانه‌اي از آنچه رخ داده و يا در آينده‌ي رخ خواهد داد و اكنون گزارشي از آن در دست هست معرفي نمي‌كند، بلكه بعنوان كساني تعبير مي‌كند كه براي خرد و داد و «دين به‌اي» در جهان واقعي و دروني خود فعاليت مي‌كنند و راه را بر نيروهاي مخرب جهان و درون خود مي‌بندند. يعني اسطوره‌هاي ايراني، انسان‌هائي با شخصيت‌هاي متعالي بوده‌اند كه در داستان‌هاي نقل شده از آنها بصورت افسانه و با نگاهي انتزاعي بصورت اسطوره درآمده‌اند.

2 ــ اسطوره‌ها در تمدن‌هاي متفاوت، داراي جايگاه‌هاي متفاوتي از لحاظ عملكرد و تأثير واقعي‌ي آنها بر زنده‌گي مردمان هستند، اما آنچه وجه اشتراك اين نگاه‌هاي متفاوت به اسطوره است، خدايگاني‌ي اسطوره است. به اين معنا كه اسطوره‌ها بايد نقش اندرزها را در يك مجموعه‌ي اخلاقي‌ي والا و دست نيافتني و الگو داشته باشند تا سرمشقي براي نوع بشر در زنده‌گاني خويش باشند. در اين ميان اسطوره‌هاي ايراني براي مردم در زمان خودشان نجات‌بخش و رهائي‌دهنده از سيل بلا و مصيبت و ظلم و ستم و بي‌عدالتي و نويد دهنده‌ي آزادي‌هاي مشروع و حق و عدالت و رفاه و آسايش و امنيت بوده‌اند، اما پس از مرگ‌شان براي مردم چيزي جز خاطره‌اي خوش و داستاني با شمه‌هاي افسانه‌اي بجا نمي‌مانده. پس از مرگ اسطوره‌ها، جهان براي ايرانيان تيره و تار مي‌شود؛ همان نكبت و بدبختي پيشين سرآغازي دوباره مي‌يابد، تا آنگاه كه مام ميهن فرزندي به صفت خدايگاني بارآورد و با روشنائي و زيبائي صفات و شخصيت خود، سياهي و زشتي را از وطن دور كند.

3 ــ اما تاريخ معاصر ايران نشان مي‌دهد كه دوران چنين اسطوره‌هاي نامي به پايان رسيده. اين اسطوره‌ها در تاريخ حيات يافته‌اند و ادامه‌ي زنده‌گي‌شان نيز وابسته به تاريخي‌ست كه پيروان راستين و ثابت‌قدم، نادر و كمياب بودند، نه چون اكنون كه ريشه‌كن شده‌اند! اگر امروز «قهرماني» و اسطوره‌گي، صفتي معيوب و نارس شده، نه به‌خاطر بي‌اخلاقي و نفوذ اهريمن در وجود ما و فرهنگ‌مان است (كه اصلا منكر آن نيستم)، بلكه بخاطر باور عمومي همه‌ي مردم ايران‌زمين بر اطاعت از راستي و درستي، و اراده‌ي اكثريت آنان بر پيروي از داد و خرد و دين‌به‌اي است. اين باور و اراده‌ي عمومي ــ در اوج غلبه‌ي اهريمن بر سرشت و كردار و گفتار ما ــ به داد و خرد، موجب بي‌قهرماني و عدم بروز اسطوره در تاريخ معاصر ما مي‌شود. اين ادعاي گزافي‌ست كه علي‌رغم تمام شواهدي كه عكس‌اش وجود دارد، من باور دارم!

هیچ نظری موجود نیست: