دوشنبه، آبان ۱۹
هر كه جز ماهي، ز آبش سير شد
دوست ندارم اعتراف به چيزي بكنم. حالي دارم كه گويي هر كلامي، خيانتيست به آنچه ميجويم و نمييابم. روزها با سوزها همراه شد، قصهها با غصهها. روزها رفت و قصهها دمساز نشد. روزها گر رفت، گو برو. تو بمان، اي آنچه همچون تو پاك نيست. در هر چه و هر كه بگردي، آبيست و نيازي به آب، به حد مقدور، چنان كه غرق نشود. در دل سنگ هم آبي ميرود، اما ماهيان فقط آب ميخورند، بيهيچ حد و ظرفيتي؛ ماهياي كه در بستر چشمهاي شناور است، چشمهاي كه از پاي كوه ميجوشد، كوهي كه سخت و سنگين است و سر به آسمان دارد، آسماني كه نجواگر گوش ناشنوايان است، و پيامي كه فقط ماهيان ميشنوند، آنان كه غرق در آباند!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر