þ بعد از فوت بنان من نديدم شاگردي از ايشان مانده باشد، كه به سبك و سياق او بخواند. جايي خوانده بودم كه بنان در خانوادهاي از اعيان متولد شد. اما خانوادهي او مثل كاپيتان فونتراپ در آن فيلم معروف آواي موسيقي (اشكها و لبخندها) مخالف آوازخواني فرزندشان بودند و اينرا براي خود كسر شأن ميدانستند. براي همين غلامحسين كه علاقه وافري به موسيقي از خود نشان ميداد و جائي هم براي ابراز آن نبود، مجبور ميشد در كنج دنجي از خانهي بزرگ پدري، آن نواهايي كه «همچون برگ گل بود و تو گفتي بر حرير»، براي اولينبار تجربه كرد. اينگونه بود كه صداي بنان شد نوايي ناب و صيقل خورده، كه هرگز مثل آن پيدا نخواهد شد. اين تصوري بود كه من تا آن زمان كه كاستهاي آقاي «كاوه ديلمي» را شنيدم، با خود داشتم. متأسفانه از كاوه ديلمي فقط دو آلبوم موجود است؛ يكي كه بصورت جفت كاست است، و با عنوان «ميناب». ميناب اثري از استاد روحالله خالقي است كه اولينبار خود بنان آنرا خواند. اما اينبار كاوه ديلمي شاگرد بنان با رهبري اركستر از گلنوش خالقي فرزند استاد خالقي، آنرا اجرا ميكرد. در روي دوم نوار هم آهنگ باشكوه آمدي جانم به قربانت ولي« حالا چرا»، توسط ايندو شاگرد روحي و صلبي آن اساتيد بزرگ اجرا شده. اين كاست را هر جا و براي هر كسي كه خود را آشنا با صداي بنان ميدانست گذاشتم، متوجه نشد كه خودش نيست. دومين كاستي كه از او دارم ــ و متأسفانه امروز مكشوف شد كه به سرقت رفته ــ آلبومي بود كه براي بنان اجرا شد. شعر را فريدون مشيري در توصيف صداي دلنشين بنان سروده. روحشان شاد. موسيقي آنرا فريدون شهبازيان و خواننده هم كه چه كسي بهتر از شاگرد او، كه بينهايت صدايي شبيه به او دارد. نميدانم چه شد كه آقاي ديلمي ديگر نخواند. من از صدايش واقعا لذت ميبرم.
يك قطعهي كوتاه در كاست «ياد يار مهربان» هست كه برايم فوق العاده است، البته همهي كاست زيباست. آنرا نه از روي نوار اصلي، بلكه از كپي آن كه در كامپيوترم داشتم، ضبط ميكنم. اگر ضعف و كاستي داشت ببخشيد.
اشك و آهم، ميدهند از هجر ياران آگهي / ميگدازد سينهام را داغ آن سرو سهي
باغ ويران است و مرغان بينوا، ايوان تهي / اي بنان آخر كجايي تا نوايي سر دهي
ياد باد آن همدلي، آن همدمي، آن همرهي / ساز محجوبي و آواز بنان، شعر رهي
براي شنيدن آهنگ، بعد از كليك بر روي لينك بالا، بايد در ستون سمت چپ پايين، قسمت انتخاب آهنگ زمينه، كليد Play را كليك كنيد. براي قطع آهنگ هم اينجا كليك كنيد. در غير اينصورت ميتوانيد با كليك راست بر روي لينك آنرا Save Target As كنيد و بر روي كامپيوتر خود داشته باشيد. ببخشيد كه اينقدر دردسر داشت.
þ ديروز مطلبي از آقاي طواف خواندم كه حسابي منقلبم كرد و نتوانستم به حال خود باشم. در ذهنم موضوع ديگري داشتم براي نوشتن، اما به اينجا ختم شد؛ و من نام اين شطحيات را ميگذارم خوابهاي پريشاني، كه ... :
كنون كه دروازهي اميد،
در غروب و خزان سر رسيده از پس يك روز بينسيب،
بر هم نهاده پلك، چون من لب دوختهي بيشكيب،
شبهاي غمزده و بينياز مرا، بدل ميكند به آرزوي فرش پارهاي در حضيض.
ميتوانم در يك دم و آني نگاه مخفيانه به فروزش شعلههاي مهيب،
سرما زده در چشمان سلطان فريب،
بسپارم تن خود را به تن درياي تنرباي همواره پرغريق،
تا چشمهنوش خود را سيراب سازم از اين حليب.
اما دريغ و صد افسوس كه آبيار بيمروت و ستمكار اين باغ بيفصل،
مرا در بند يك جرعه نوش قطرهي شبنم بست.
...
نه سازشي با دل سوخته،
نه درك حال پر مرغي در قفس، زار.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر