هيچ لذتی بالاتر از خواب شبانه از پس خستهگیی روزانه نيست، فقط حيف؛ باز هم بايد بيدار شد!
هر که بيدار ست او در خوابتر
هست بيداریاش از خواباش بَتر
چون بهحق بيدار نبود جانِ ما
هست بيداری چو در بندانِ ما
جان، همه روز از لگدکوبِ خيال
وز زيان و سود، وز خوفِ زوال
نی صفا میماندش، نی لطف و فَر
نی بهسوی آسمان راهِ سفر
خفته آن باشد که او از هر خيال
دارد اوميد و کند با او مَقال
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر