جمعه، اسفند ۸

ديكتاتوري در ذهن و روح ما

اعتماد يا بي‌اعتمادي‌ي مطلق؛ راه سومي نيست. نه‌تنها راه سومي نيست، راه دومي هم نيست؛ فقط بي‌اعتمادي‌ي مطلق. ديكتاتوري‌ها به ذهن و روح ما هم راه پيدا مي‌كنند. اين‌جا، در اين فضاي مجازي هم كسي به كسي اعتماد نمي‌كند. سايه‌ي ديكتاتوري كسترده‌تر هم مي‌شود. ...

آقاي مطلبي، بايد اين گزارش مفصل و افشاگرانه را پيش از انتشار عمومي در وبلاگ، به همين سايت‌هائي كه رفتار مبهمي داشته‌اند مي‌داد، تا اگر منتشر نكردند، بدانيم كه حتما ريگي در كفش‌شان هست. مخصوصاً همين خبرنامه‌ي گويا، كه هميشه به نوشته‌هاي آقاي فضلي‌نژاد در وبلاگ‌اش لينك مي‌داد و گزارش و خبر و مصاحبه از او منتشر مي‌كرد. دقيقا به‌خاطر دارم كه حتي مطالب ارسالي از سوي فضلي‌نژاد را در ستون ويژه‌اش مي‌گزاشت. بقول آقاي پاريزي: اگر دفتر گويا هم در ميدان فاطمي نباشد!

اما مسئله‌ي جالب كامنت‌هائي‌ست كه براي آقاي مطلبي گزاشته‌اند، مبني بر اينكه؛ ديگر به چه كسي مي‌توان اعتماد كرد، حتي به خود شما آقا سينا ...

كجا نياز به اعتماد داريم؟ و بايد وجود داشته باشد؟ اعتماد در فعاليت‌هاي سياسي و حزبي هيچ جائي ندارد. اعتماد فقط در روابط دوستانه مطرح است و بس. اما آنچه باعث مي‌شود كه ما در ايران حتي روابط دوستانه‌ي قابل اعتمادي هم نداشته باشيم، بخاطر اين است كه همه چيز سياسي شده! وقتي دين عين سياست باشد، حتماً پيوند مهر و دوستي هم ائتلاف حزبي و فعاليت سياسي مي‌شود! اصلاً اين‌طور نيست كه بگوئيم: آقا چه زمانه‌ي بدي شده و برادر به برادر خيانت مي‌كند و از اين حرف‌ها. انسان‌ها تغييري نكرده‌اند، تنها شرايط محيطي‌ي زنده‌گي است كه غير انساني شده، و جائي براي اعتماد دوستانه باقي نگزاشته. در واقع احساسات انساني (دين) سياسي شده، و در سياست جائي براي اعتماد وجود ندارد.

هیچ نظری موجود نیست: