به باورم انقلاب همچون عشق است؛ ناگهاني و بيپروا. آنگاه كه عشقي نيست آرزو ميكنيم كه بيايد، همين كه سر رسيد ، هيچ غمي جز غم جانكاه عشق نداريم! اگر عاقل باشيم پيش از جنون از آن ميپرهيزيم، و پس از آن مسرور و مبهوت آن ميگرديم! حالِ ما بيشباهت به هيچكدام نيست؛ اگر عاقل ميبوديم، بايد پيش از انقلاب از آن ميگذشتيم. اگر در اختيار و توانمان ميبود، از آن مايهي آفرينشي نو ميساختيم، در طبيعتي بيبهره از هر چه بدبختي. اكنون كه الاغ ديوانهگي و جنون از پل اول گذشته و دور لبريز از عشق و مستي را از سر گذراندهايم، ساز مخالف كوك ميكنيم و پرده ناهمگون ميزنيم، و چنان كه شايستهي عاشق ديوانه است نمينوازيم. اكنون به عقل آمده و ميخواهيم به دام عشق دوباره گرفتار نشويم.
بيست و پنج سال پيش بايد به فكر و عقل ميآمديم كه اين ره به كدام خراب آباد ميرود؛ اگر راه يكي است، هدف را قرباني آن نكنيم، اما دريغ از يك لحظه تامل و فكر. آنروز كه راه يكي بود و هدف را به فراموشي سپرديم، حال كه هدف مشخص است و ديگر روزگار محاجه بر سر نوع حكومت به سر آمده و بحثي از آب گذشته و به نتيجه رسيده است، ما كه مثلا ميخواهيم اشتباه گذشته را تكرار نكنيم، باز هم اشتباه ميكنيم، و ميخواهيم مسئلهي نوع حكومت آيندهي ايران را روشنفكرانه به بار بنشانيم.
به عقيدهي من ديگر امروز بحث روش حكومت مسئلهاي حل شده است و ديگر كسي منكر برتري دموكراسي نيست. و دموكراسي هم كاملا شناخته شده است، چه بسا مردم عامي كوچه و بازار ايران هم از آن شناختي بيش از ميزان درك اروپائيان صد سال پيش دارند. گفتم صد سال پيش، چرا كه از ايراني كه از لحاظ اقتصاد، صنعت و تكنولوژي، مديريت كارآمد جامعه، قانونمندي اقشار مختلف مردم و فهم سياسي آنان، بيش از اينها عقب و عقب افتاده است، تاخير صد سالهي فهم دموكراسي به معناي نوعي پيشرفت محسوب ميشود.
بخاطر ميآورم در جايي از سفرنامهي حاج سياح ميخواندم كه از سير و سفر خود به اروپا و بخصوص پاريس گفته بود. او ميگفت در اينجا دو خصيصهي متفاوت از مردم شرق كاملا جلبنظر ميكند: يكي علاقهي مردم به مطالعهي روزنامه كه نشان دهندهي سماجت و كنجكاوي مردم در بررسي اوضاع و احوال حكومت و تعقيب مسايل آن و اصرار بر اعمال نظر خود است. دوم كمبود پليس و مأمور قانون در شهر است، و اينكه مردم خودخواسته قانون را رعايت ميكنند. كه اين هم نشان دهندهي درك ضرورت رعايت قانون از جانب مردم است. اين همه بيربط به هم بافتم تا سخن نسبتا درشتي بگويم، و آنرا اكنون خواهم گفت. اگر كسي بخواهد بر عقب افتادهگي مردم ايران از لحاظ فرهنگ زيست جهاني و مدرنيتهي امروزي صحه بگزارد، دم دستاش هزاران دليل متقن هست و مردم اين اسناد را به رايگان در اختيار او خواهند گذاشت. اما نميدانم اين چه حس و اعتمادي است كه من به اين مردم دارم و ميگويم ما در اين سالهاي پس از انقلاب گرچه از همه لحاظ پسرفت كرديم اما در آن دو بنيان و پايهاي كه حاج سياح از زندگي اروپاييها نقل ميكند ما پيشرفت كردهايم. كه البته تا به يك وضعيت منطقي و آرامش و امنيت نسبي دست نيابيم نميتوان آنرا اثبات كرد و همانطور كه گفتم اين تنها يك احساس است. اين را هم يك گوشهاي در پرانتز كنيد كه من اين پيشرفت و تعميق زندگي مدرنيته را مديون اصل انقلاب ميدانم ، نه آنچه در اين بيست و اندي سال بر مردم ايران گذشته است.
بنظرم ما اكنون پيش و بيش از نياز به بحث و تبادل نظر در مورد شيوهي حكومت آيندهي ايران، بايد در فكر نحوهي سرنگوني اين نظام از هم پاشيده باشيم. اينكه چگونه ميتوانيم اين نظام پوسيده را از سر بگذرانيم بدون اينكه هزينهاي جبران ناپذير متحمل شويم. يا اينكه نتوانيم بعد از آن، سر فرصت، به انتخاباتي سالم و با ارادهي مردم و شعور نسبي آنان، شيوهي حكومت را انتخاب كنيم. اينكه امروز طوري رفتار نكنيم كه نه حكومت را مطيع خود كنيم، و نه بتوانيم شايستهگي و قدرت انتخابگري خود را به يقين و باور نيروي اشغالگر احتمالي برسانيم.
پيوست: اين مقالهي «مشروطه مشروعه و جمهوري اسلامي» در ماهنامهي آفتاب بنظرم بسيار جالب آمد. آقاي حجاريان نويسندهي آن به مناسبت صدمين سالگرد (هـ.ق) صدور فرمان مشروطيت بحثي را آغاز كردهاند كه بسيار مفيد است. ايشان در مقدمه توضيح ميدهند:
امسال صد سال هجري قمري از زماني كه فرمان مشروطيت توسط مظفرالدين شاه توشيح شد ميگذرد، به دليل اهميت ويژه اين واقعه براي ما، جا دارد كه مورخين و اصحاب قلم اعم از دولتي و غير دولتي به پاسداشت اين سال فرخنده و همايون، همت گمارند. چند سال پيش فرانسويها به مناسبت دويستمين سالگرد انقلاب كبير فرانسه چه جشنها كه برپا نكردند و چه مقالات ارزشمندي كه ننگاشتند و چه بازخوانيها كه از انقلاب خويش ننمودند و عليرغم اينكه انقلاب فرانسه حوادث و خاطرات ناگوار و سالياني تلخ نيز به همراه داشت؛ و حتي در برههاي دوباره سلطنت در قالب امپراطوري ناپلئون سوم بازگشت، اما باز اين همه موجب نشد كه مردم فرانسه دستاوردهاي عظيم انقلاب خود را كنار نهند و به بوتهي فراموشي سپارند، و يا آن را با وجود كشتارهاي خونين روبسپير، ژاكوبين و ... سوءتفاهمي بدانند كه بعد از دويست سال رفع شده باشد. به زعم من انقلاب مشروطيت نيز بيش از هر چيز به بازخواني مكرر نيازمند است، چون هنوز مسايل مطروحه در آن زنده و مناقشات آن جاري است، به گونهاي كه بعضي از مشاجرات و مكابرات آن زمان را به عينه ميتوان در روزنامهها و مجادلات قلمي امروز نيز مشاهده كرد. لذا توصيه ميشود كه از هم اكنون تا سه سال ديگر كه صدمين سالگرد هجري خورشيدي صدور فرمان مشروطيت فرا ميرسد، به دور از حب و بغضهاي متعارف و با روشها و رويكردهاي علمي، بازخواني علمي اين واقعه دوران ساز صورت گيرد، و در اين پژوهش ملي همه ابعاد و زوايا لحاظ گردد، مثلا ميتوان آنرا با همزادانش در عثماني و روسيه مقايسه تطبيقي نمود و تأثير و تأثر آنها را بر يكديگر واكاوي كرد زيرا به تقريب ميتوان گفت مشروطه عثماني (1908)، مشروطه روسيه (1905) و مشروطه ايران (1906) با كمي فاصله در يك دوره زماني رخ داده است و يا موضوعات متنوع فراواني كه اصحاب نظر در احصاء و تبيين آنها ارجحند.
آقاي حجاريان با استناد به برخي متون تاريخي كه يك مورد آن نامهي علماء شيراز به وليعهد بنظرم بسيار جالب آمد به نكاتي اشاره ميكند كه خواندني است، مخصوصا وقتي كه ميخواهند با اوضاع كنوني ايران مقايسه كنند: به لحاظ مضموني جمهوري اسلامي حتما نسبت به مشروطه مشروعه يك گام به پيش است. چرا كه در آن حق الهي پادشاهان به رسميت شناخته نشده است. حال آنكه در مشروطيت شاه ظلالله بود و حتي روايات ماثورهاي هم در اين زمينه اقامه شده است. البته اين تفوق جمهوري اسلامي بر مشروطه مشروعه در عرصهي نظر است در حاليكه در عمل آنچه كه اتفاق افتاد حكايت ديگري دارد.
اين حكايت ديگر بسيار جالب است، حتما بخوانيد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر