چهارشنبه، بهمن ۸

سخنی با یک مسلمان

یک) شما آزاد هستی هر عقیده‌ای داشته باشی. برای این آزادی گام نخستش آن است که خودت را از قید یک نام آزاد کنی. من هم هرگز شما را مسلمان نمی‌دانم حتی اگر خودت بخواهی. شما یک انسان آزاد هستی که با رفتارهای خودت شناخته می‌شوی. این نگاه دور از تعصبات مذهبی به فرد انسان است البته نه در مقام مقایسه و بررسی رفتارهای توده یا تاریخ گذشتگان. 

دو) سه جور اسلام در بیان ما وجود دارد: یک) اسلام رسمی: که اشاره به متن قرآن و کتاب‌های صحیح مسلم و صحیح بخاری. دو) اسلام واقعی: که اشاره به رخدادهای جامعه اسلامی از آغاز تا کنون دارد. سه) اسلام: که باورهای شخصی یک انسان مدعی مسلمانی می‌باشد.

سه) من اگر از اسلام رسمی دفاع کنم هم بسیار احتمال دارد که با شما که خود را مسلمان می‌نامید به اختلافات جدی برخوریم و یکدیگر را تکفیر کنیم. پس سایه‌ی این نام‌ها را از سر اعتقادات شخصی‌مان بگذاریم کنار و تلاش کنیم که آزاد باشیم. اگر من می‌پسندم که به قطع انگشت دست دزد، یا مجازات اعدام و سنگسار و شلاق و ناموس اعتقاد داشته باشم، بهتر است بدون پرده‌پوشی بگویم من این را می‌پسندم، و اگر کسی بپرسد چرا؟ در پاسخ به او از عقیده خودم دفاع کنم، نه اینکه بگویم اسلام و قرآن چنین گفته‌اند و برای توجیه رفتارم از تفسیر کتابی مایه بگذارم که خودت می‌دانی هزار جور تفسیر و اعتقادات ضد و نقیض را در دل خود جای داده. کتابی که اینچنین هویت مشخصی ندارد، هرگز نمی‌تواند زمینه خوبی برای گفتگوی صلح‌آمیز باشد. حتی با کسی که خود را مقید به درستی آن نمی‌داند، و تلاشی برای اثبات اعتقاداتش، به هر قیمتی، نکرده باشد، باز هم اسلام رسمی بدلیل عدم وجود هویت مشخصی در متن آن، هرگز نمی‌تواند منبع گفتگو و تفاهم و هم‌اندیشی باشد. 

چهار) از دید من اصلا اهمیتی ندارد که چه کسی خود را مسلمان می‌داند. زیرا من او را یک انسان آزاد با هر عقیده آزادی که می‌پسندد می‌دانم. به گمان من، ما تنها تبعیض نژادی و جنسی را شاهد نیستیم. تبعیض اعتقادی نیز همین است که شما را مسلمان بدانم، و بنابراین‌ به خودم اجازه دهم که در مورد شخص شما پیش‌داوری کنم، و مثلا بگویم شما که عاشق شخصیت محمد پیامبر هستی پس حتما یهودستیز هم هستی چون محمد پیامبر آن‌گونه بود. نخستین گناه در آزادی عقیده همین است که بپرسم دین شما چیست؟ ولی گفتگوی من و شما درباره عقیده آزاد شخص شما نیست، بلکه درباره اسلام و دشمنی آن با ایران است. و این یک مقیاس تاریخی و اجتماعی است و ربطی به اعتقادات شخص شما ندارد. اینجا ما داریم درباره اسلام واقعی گفتگو می‌کنیم.

پنج) من در پی بررسی ریشه‌های زن‌ستیزی و کشتن دختران در میان ایرانیان هستم.


و به همین دلیل هم پرسش‌هایی را مطرح می‌کنم برای اندیشیدن. که هیچ‌کس هم حتی تلاشی برای پاسخگویی نمی‌کند، و به جای آن تنها مرا ریشخند می‌کنند، زیرا آسان‌تر این بود که تصور کنند؛ من یک احمق هستم، و ایران را بدون هر گونه ایرادی می‌دانم. 

ششم) درباره تفسیر قرآن و بررسی اسلام رسمی، من هیچ گفتگویی ندارم. دلیلش را هم گفتم. کار بی‌ارزشی است. ولی پیشنهادی برای شما دارم. لطفاً تشریف ببرید با آن آیات عظمای مفسر قرآن و احادیث، از گذشته تا امروز در همه کشورهای مسلمان مناظره کنید. البته خودتان هم حتماً اعتراف می‌کنید که تنها تعدادی از علمای اسلام با شما هم عقیده هستند. گرچه من خوشحال‌تر می‌شوم که زودتر همه علمای اسلام رسما اعلام کنند که مثلا آیات حقوقی و اجتماعی و تاریخی هیچ ربطی به اسلام ندارد و جعلیات است و باید از قرآن حذف شوند. در این راه شما هم با من همدست شوید و از خود بپرسید؛ اصلا چرا باید کسی برای تنظیم قانون مجازات به اعتقادات رسمی یک دین رجوع کند؟ تا چنین اختلاف‌هایی پیش آید؟ یا اصلا چرا باید در قرآن دستورالعمل‌هایی برای مجازات اجتماعی یا سیاست‌های اقتصاد و پیوندهای ناموسی وجود داشته باشد؟

هفتم) در مورد حقوق زنان و حتی همان تفسیری که در مورد آیه قطع ید گفتید حرف بسیار است. ولی من واقعا نمی‌دانم چه انگیزه‌ای برای گفتگو باید داشته باشم. زیرا که تصور می‌کنم شما خود را مقید به درست بودن قرآن و اسلام می‌دانيد. یعنی یک پیش‌فرض برای خودتان ساخته‌اید و گمان می‌کنید باید آن عقیده را به هر روشی که می‌شود اثبات کنید. این دور از نقد است. شما خود را آشکارا یک مسلمان می‌نامید و تلاش می‌کنید از حیثیت قرآن دفاع کنید، آنگاه از من انتظار دارید که با شما در مورد نقد قرآن گفتگو کنم؟ آیا شما تاکنون به خود اجازه داده‌اید که به قرآن نگاه انتقادی داشته باشید؟  اگر نقدی بر قرآن داشته‌اید پس بگویید تا بدانیم!؟

هشتم) قرآن کتابی پر از پراکنده‌گویی‌های نامنظم و بی‌هدف از موضوعات اخلاقی و اجتماعی و تاریخی و علمی است. بخش‌های مناقشه برانگیز آن که بیشتر دلخواه فرقه‌های گوناگون مسلمانان است را کنار می‌گذارم. برای آنکه نشان دهم این کتاب مقدس نیست و باید نقد جدی شود و ارزش این همه تعصب به خرج دادن را ندارد تنها کافی است به آیاتی که ادعاهای علمی دارد نگاهی بیاندازم تا ببینیم که نویسنده آن نه تنها تمرکز حواس نداشته و به شدت دچار پرش افکار بوده، حتی جمع و تفریق نیز بدرستی نمی‌دانسته. ولی گفتگوی من و شما اصلا اینها نیست. لب سخن من این است، می‌پرسم؛ چرا اگر کسی جلوی روی‌مان بگوید: ایرانی‌ها چندان عقب افتاده هستند که فرزندان‌شان را می‌کشند، یا هنوز درگیر قانون‌های مجازات قرون وسطایی هستند، یا اگر با عرب‌های امروز مقایسه کند و فرهنگ ورجاوند ایرانیان باستان را دست بیاندازد، هیچ کس از ایرانیان پیدا نمی‌شود که تفسیر خود را از ارزش‌های ایرانی بگوید؟ یا یک لایه نازک در بررسی‌های اجتماعی پیش برود و کمی از خود درباره ریشه‌های رویدادهای ناهنجار اجتماعی و قتل‌های ناموسی بپرسد؟! در حالی که همه شما بیشتر دوست دارید با سکوت خود تایید ‌کنید که ایرانیان مشتی گاو و گوسفند بوده‌اند در گذشته و اکنون نیز! از سوی دیگر اگر  در همان جا کسی آیه‌ای از قرآن را حتی بدون هیچ پرسش و نقدی، برخلاف عقاید شخصی شما مطرح کند، فوری باید به حیثیت اسلام و قرآن پرداخت و پرچم آنرا بالا نگه داشت؟! آیا شما اگر مسلمان هستی، ایرانی نیستی؟ آیا اگر احساس می‌کنید نیاز هست که وقت بگذاری و درباره قرآن عمیق‌تر فکر کنی و یک آیه بی‌اهمیت را ریشه‌یابی کنی، پس چرا نیازی نیست درباره دلایل وجود دخترکشی و اسیدپاشی و قتل ناموسی در میان ایرانیان عمیق‌تر بیاندیشی؟

نهم) سخن بسیار است هموطن. من بی‌شعور نیستم که درد بی‌وطنی‌مان را با ناسزاگویی به اعتقادات شخصی شما التیام بخشم. بلکه با دیدن همت شما برای برداشتن پرچم اسلام، که هیچ ارتباطی با هویت ملی من و شما ندارد، و البته بدترین عمر تاریخی و اجتماعی ما را تا همین امروز رقم زده، به غصه و دلتنگی دچار می‌شوم، چرا که یاری نمی‌بینم اندر کس برای برافراشتن درفش ایران؟ این‌گونه است که اسلام و الله، دشمن ایران بوده‌اند و هستند همین اکنون. 

هیچ نظری موجود نیست: