توی کلاس دینی وقتی ۱۱ سالم بود معلم میگفت؛
نباید مشروب بخوری، من اصلا نمیدونستم مشروب چیه
معلم دینی یادم داد.
نباید با دخترا بازی کنی و بهشون نگاه کنی
من اصلا توی بازی با دخترا متوجه بدنشون نبودم
معلم دینی یادم داد.
معلممون میگفت نباید بدون عقد شرعی همبستر بشی، من از حرفهاش چیزی نمیدونستم
معلم دینی یادم داد.
میگفت اگه خواهر داری نذار بدون روسری بره جلو نامحرم، من نمیخواستم به خواهر زور بگم.
معلم دینی یادم داد.
میگفت زنها نصف مردها ارث میبرن، من نمیخواستم به زنها یه جور دیگه نگاه کنم، نمیخواستم حقشون رو بخورم
معلم دینی یادم داد.
سر کلاس دینی همیشه حرف از دوری از زنها و حرف بهشت و حوری و شهوت بود.
ما جدا افتادیم از جنس مخالف.
ولی همیشه راجع بهش با ما حرف زدند.
همیشه تکرار کردند.
«یه جور عقده شد».
تکرار ، تکرار ، تکرار و...
ذهن هایی که فقط پر شده بود از شهوت بدون خاطره ای.
ما گرفتار افکاری همیشگی بودیم، بدون هیچ راهی برای شناخت.
ما از جنس مخالف جدا بودیم.
واسه همینه الان بلد نیستیم رفتار با جنس مخالف رو.
واسه همینه تا یه زن میبینیم ذهنمون، نگاهمون، رفتارمون جوریِ که خودتون میدونید...
معلم دینی از جنس مخالف برای ما ذهنیت انسانی نساخت، ذهنیت ابزاری ساخت.
یه روز گفت از رو آیات قرآن بخون، خوندم ولی نفهمیدم، اون وادارم کرد کاری انجام بدم که نمیفهمم
من نمیفهمیدم معنی کلمه ها رو فقط میخوندم، بعد گفت حفظ کن، حفظ کردم همون چیزی که نمیفهمیدم رو.
بعد توی جشن ۲۲بهمن همون آیات رو همخوانی کردیم.
به ما جایزه دادند بخاطر چیزی که نفهمیده بودیم ولی حفظ کرده بودیم.
معلم دینی به ما یاد داد هر چیز که اطرافمون خوبه «نعمت خداست».
هر چیزی که بده «حکمت خداست».
ما این وسط یه مشت علافیم که کاری از دستمون ساخته نیست.
معلم دینی بود که یاد داد قبل انجام هر کاری بگو «بسم الله الرحمن الرحیم»
ولی یاد نداد قبلش فکر کنیم.
معلم دینی بود که یاد داد تقیه کنیم.
(تقیه یعنی: میزان تقوای شما بسته به شرایط تایین میشود، یعنی اگه صلاح بود که دروغ بگید اشکالی نداره، یا اگه صلاح بود یه نفر رو بفروشید اشکال نداره، یا اگه صلاح بود منت کشی کنید اشکال نداره)
معلم دینی بود که سر صف نماز تهدید کرد اگه کسی که خندیده رو معرفی نکنیم از همه نمره انضباط کم میکنه...
همونجا بود که معنی آدم فروشی رو فهمیدیم.
معلم دینی بود که گفت هر کس بیاد راهپیمایی ۲ نمره بهش کمک میکنه
همونجا معنی دستمال به دستی و پاچه خواری رو فهمیدیم...
الان از ما چی مونده؟
آدمایی هستیم که همه چیز، و همه اطرافیان خود را میفروشیم
ریا میکنیم (تقیه)، جلوی رئیسمون مطیع محض هستیم؛ تا به پول و قدرت و احترام برسیم.
واسه رسیدن به یه دختر از غرور، شرف، همه چیزمون میگذریم، همه ترفندها رو به کار میگیریم اما پس از رسیدن به خواستمون مثل یه ابزار کنار میذاریم. (نمیفهمیم که اون یه انسانِ)
ما پسران ایرانیم.
مردان ایرانیم.
دوست داشتیم خوب باشیم....
ولی معلم دینی داشتیم
من دوست دارم برگردم به ۱۱ سالگی وقتی معلم دینی رو دیدم ترک تحصیل کنم.
چون ترک تحصیل بهتر از ترک انسانیته !!!
نباید مشروب بخوری، من اصلا نمیدونستم مشروب چیه
معلم دینی یادم داد.
نباید با دخترا بازی کنی و بهشون نگاه کنی
من اصلا توی بازی با دخترا متوجه بدنشون نبودم
معلم دینی یادم داد.
معلممون میگفت نباید بدون عقد شرعی همبستر بشی، من از حرفهاش چیزی نمیدونستم
معلم دینی یادم داد.
میگفت اگه خواهر داری نذار بدون روسری بره جلو نامحرم، من نمیخواستم به خواهر زور بگم.
معلم دینی یادم داد.
میگفت زنها نصف مردها ارث میبرن، من نمیخواستم به زنها یه جور دیگه نگاه کنم، نمیخواستم حقشون رو بخورم
معلم دینی یادم داد.
سر کلاس دینی همیشه حرف از دوری از زنها و حرف بهشت و حوری و شهوت بود.
ما جدا افتادیم از جنس مخالف.
ولی همیشه راجع بهش با ما حرف زدند.
همیشه تکرار کردند.
«یه جور عقده شد».
تکرار ، تکرار ، تکرار و...
ذهن هایی که فقط پر شده بود از شهوت بدون خاطره ای.
ما گرفتار افکاری همیشگی بودیم، بدون هیچ راهی برای شناخت.
ما از جنس مخالف جدا بودیم.
واسه همینه الان بلد نیستیم رفتار با جنس مخالف رو.
واسه همینه تا یه زن میبینیم ذهنمون، نگاهمون، رفتارمون جوریِ که خودتون میدونید...
معلم دینی از جنس مخالف برای ما ذهنیت انسانی نساخت، ذهنیت ابزاری ساخت.
یه روز گفت از رو آیات قرآن بخون، خوندم ولی نفهمیدم، اون وادارم کرد کاری انجام بدم که نمیفهمم
من نمیفهمیدم معنی کلمه ها رو فقط میخوندم، بعد گفت حفظ کن، حفظ کردم همون چیزی که نمیفهمیدم رو.
بعد توی جشن ۲۲بهمن همون آیات رو همخوانی کردیم.
به ما جایزه دادند بخاطر چیزی که نفهمیده بودیم ولی حفظ کرده بودیم.
معلم دینی به ما یاد داد هر چیز که اطرافمون خوبه «نعمت خداست».
هر چیزی که بده «حکمت خداست».
ما این وسط یه مشت علافیم که کاری از دستمون ساخته نیست.
معلم دینی بود که یاد داد قبل انجام هر کاری بگو «بسم الله الرحمن الرحیم»
ولی یاد نداد قبلش فکر کنیم.
معلم دینی بود که یاد داد تقیه کنیم.
(تقیه یعنی: میزان تقوای شما بسته به شرایط تایین میشود، یعنی اگه صلاح بود که دروغ بگید اشکالی نداره، یا اگه صلاح بود یه نفر رو بفروشید اشکال نداره، یا اگه صلاح بود منت کشی کنید اشکال نداره)
معلم دینی بود که سر صف نماز تهدید کرد اگه کسی که خندیده رو معرفی نکنیم از همه نمره انضباط کم میکنه...
همونجا بود که معنی آدم فروشی رو فهمیدیم.
معلم دینی بود که گفت هر کس بیاد راهپیمایی ۲ نمره بهش کمک میکنه
همونجا معنی دستمال به دستی و پاچه خواری رو فهمیدیم...
الان از ما چی مونده؟
آدمایی هستیم که همه چیز، و همه اطرافیان خود را میفروشیم
ریا میکنیم (تقیه)، جلوی رئیسمون مطیع محض هستیم؛ تا به پول و قدرت و احترام برسیم.
واسه رسیدن به یه دختر از غرور، شرف، همه چیزمون میگذریم، همه ترفندها رو به کار میگیریم اما پس از رسیدن به خواستمون مثل یه ابزار کنار میذاریم. (نمیفهمیم که اون یه انسانِ)
ما پسران ایرانیم.
مردان ایرانیم.
دوست داشتیم خوب باشیم....
ولی معلم دینی داشتیم
من دوست دارم برگردم به ۱۱ سالگی وقتی معلم دینی رو دیدم ترک تحصیل کنم.
چون ترک تحصیل بهتر از ترک انسانیته !!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر