هردوت، تاريخنگار يوناني همعصر كوروش كبير (امپراطوري كه قوم كوچك و پرتلاش پارسيان را به اوج شكوه و سربلندي در ميان تمدنهاي بزرگ باستاني رساند) در توصيف ويژهگيهاي فرهنگي ايرانيان نكات ريز و درشتي را بيان ميكند، كه اغلب آنها قابل ستايش و احترام است، اما در انتهاي كلام خود صفت ويژهاي را از ايرانيان نقل ميكند و خود هم از آن ابراز شگفتي ميكند. هردوت ميگويد: ايرانيان به طرز عجيبي به طرف هرگونه پديدهي تازه و نوئي در جهان جذب ميشوند! ايرانيان، صفات نيكو و پسنديده، هنرهاي زيبا، و قابليتهاي غريب و ناشناختهي ديگر تمدنهاي دنيا را با آغوش باز ميپذيرند، و هيچ ابائي از آنچه امروزه بعنوان استحالهي فرهنگي، و يا غربزدهگي، از آن ياد ميكنيم، نداشتهاند!
اين استعدادي كه تاريخپژوهان بعد از اسلام، بعنوان هضم فرهنگ و دين اعراب و اقوام وحشي مغول، در فرهنگ و تمدن ايراني از آن ياد ميكنند، به صراحت كلام هردوت، ويژهگي خاص و بارز ايرانيان بوده؛ صفتي كه تنها ايرانيان در آن عهدِ پرتعصبِ باستان دارا بودهاند. ميدانيم كه تعصب ملي و غرور باستاني، نزد مصريان و يونانيان، مثالزدني، و وسيلهاي براي تفاخر و كسب اعتبار بوده؛ يعني همان صفتي كه گرچه ايرانيان هم از آن به نيكي بهره ميبردند، اما هرگز در دام تعصبات فرهنگي، اخلاقي و رفتاري گرفتار نشدند. همين صفت ويژه بود كه دانشمندان، فرهيختهگان و نجيبزادهگان تمدنهاي باستاني را در مقابل فرهنگ و تمدن ايران به كرنش واميداشت، اخلاقي كه باعث ميشد شاهان ايراني هيچگاه مانع از عبادت ديگر مذاهب و اديان در مرزهاي ايران نشوند، و حتي برپا كردن پرستشگاه را براي آنها، از وظايف خود ميدانستند، صفتي كه عزت و احترام واقعي را براي امپراطوري ايران در نزد تمامي ملل تحت سلطه به ارمغان ميآورد.
اما.. انگار.. قاصد تجربههاي همه تلخ.. با دلم ميگويد.. كه دروغي تو، دروغ.. تاريخ؛ از تجربههايي تلخ و اندكي شيرين براي ما پر شده، كه اكنون وادارمان ميكند؛ به اندك شرري در زير خاكستر فرهنگ باستانيمان هم دلخوش باشيم! قريب به يك قرن است كه «غربزدهگي»، از جمله فحشهاي رايج در ايران شده، و هرگونه اثري از غرب و تجدد در ظاهر يا باطن، فكر يا رفتار، روبنا يا زيربنا، باعث هجوم انواع فحشهاي روشنفكرانه يا مرتجعانه به سوي هر فردي كه بخواهد سنت ديرينهي ايرانيان را در پيروي از پديدههاي تازهي جهان ادا كند، ميشود.
من توضيح منطقي و قابل پذيرشي براي واكنش منفيي دستهاي از ايرانيان، در مقابل دستهي ديگر ندارم، و يا اين كنش غير طبيعيي متجددين، كه در زمانهي قدرتمندي و حكومتداريشان، مردم را وادار به تجدد ميكردند، اما يك نكته را هرگز نبايد فراموش كنيم؛ ما ايراني هستيم، و هميشه آمادهي پذيرش پديدههاي جهان نو و نوگرا بودهايم و هستيم. نوگرائي؛ صفت پسنديدهايست كه اكنون با غريبپرستي مبادله شده، و ناآگاهانه چوب حراج ميخورد.
گرچه قرنها بود كه اين ويژهگي بارز و ذاتي فرهنگمان را كجدار و مريز به همراه خود ميكشيديم، اما در تاريخ معاصر، و اوج آن در زمان انقلاب، تعصبات مذهبي و قومي به شدت رواج يافت، و تا تحريم همهجانبهي ايران از سوي دنيا، و بهالعكس پيش رفت، تا جائي كه امروزه حتي در ميان خودمان هم با هر پديدهي نو و تازهاي، يا با سوءظن برخورد ميكنيم، يا ناآگاهانه استقبال ميكنيم، چه بسا يك شبه از اينرو به آنرو شويم!
هر كسي كو دور ماند از اصل خويش، باز جويد روزگار وصل خويش.. بنظر من، اكنون جوانان ايراني به اين صفت ذاتي فرهنگ خود دارند بازميگردند، و البته تمام انتقادي هم كه برخي پيرها و نسلِ پيشيها به ما دارند، بخاطر همين است؛ آنها فكر ميكنند ما اصالت خود را از دست دادهايم، حتي متهم به وطنفروشي ميشويم، ميگويند: غيرت ملي و ديني نداريم! نه اينكه همه كار ما خوب و شايسته باشد، اما آن چشمانداز تاريخي و فرهنگ نوگرايانهي ايراني را هم آنها فراموش كردهاند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر